loading...
♂Đεζ ŠђεҚαşŦε♀

نازنينـــــــــــــــــــم !

بي تو اينجا نا تمام افتاده ام

پخته اي بودم که خام افتاده ام

گفته بودي تا که عاقلتر شوم

آه ، مي خواهي مگر کافر شوم

من سري دارم که مي خواهد کمند

حالتي دارم که محتاجم به بند

کاشکي در گردنم زنجير بود

کاشکي دست تو دامنگيربود

عقل ما سرمايه دردسر است

من جهان را زير وبالا کرده ام

عشق خود را در تــــــو پيدا کرده ام

من دگر از هر چه جز دل خسته ام

عهد ياري با دل دل بسته ام

بر لب تو خنده مجنوني ام

خنده تو رنگي از دلخونيم  


 

 

گفتی محبت کن برو

باشد خداحافظ ولی

رفتم که تو باور کنی

دارم محبت می کنم

.

.

.

خداحافظ گل مریم گل مظلوم و پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شرم غم بارونو بردارم

 

 

سلام

دوستای خوبم انشالا که حالتون خوبه

من که خیــــــــــــــــــــــلی ناراحتم چون یه جورایی میخوام خدافظی کنم{#16}...تا بعد از امتحانات

من متاسفانه نمیتونم پست بذارم ولی از داداشم خواهش کردم اگه وقت داشت و تونست پست بذاره

دلم واسه تک تکتون تنگ میشه{#26} اگه کسی خواست نظر بده پشیمون نشه چون نظرات تایید میشن

ممنون از همتون

خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی دوستون دارم

{#25}{#51}{#10}{#9}


 

 

 


پاییز را دوست دارم...

بخاطر غریب و بی صدا آمدنش

بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش

بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش

بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش

 بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی

بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش

 بخاطر شب های سرد و طولانی اش

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

بخاطر پیاده روی های شبانه ام

بخاطر بغض های سنگین انتظار

بخاطر اشک های بی صدایم

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام

بخاطر معصومیت کودکی ام

بخاطر نشاط نوجوانی ام

بخاطر تنهایی جوانی ام

بخاطر اولین نفس هایم

بخاطر اولین گریه هایم

بخاطر اولین خنده هایم

بخاطر دوباره متولد شدن

بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر

بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه

بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه

بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش

پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز

و من عاشقانه پاییز را دوست دارم...

HyperLink

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته    

از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته 

یک سینه غرق مستی دارد هوای باران

از این خراب رسوا امشب دلم گرفته

امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته بر دیدگان تشنه

باید شود هویدا امشب دلم گرفته

ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو

پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته

گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است

 

فردا به چشم اما امشب دلم گرفته

اا


تقدیم به همه زنان و مردان  ، چه روشن ضمیر و آگاه

 

 

چه دربند و اسیر افکار سیاه ...

 

 


 

چه آنهائی که می دانند  ، چه آنهائی که نمی دانند ...

 

  آنهائی که اقرار می کنند و آنانی که انکار .... سین . جیم

 

 

  من به زنِ وجودم افتخار مي کنم

 

 


دلم می خواهد زن باشم... یک زن آزاد... یک زن آزاده

 


من متولد می شوم، رشد می کنم

 


 تصمیم می گیرم و بالا می روم.

 

 

 

  من گیاه و حیوان نیستم. جنس دوم هم نیستم

 

 


 من یک روح متعالی هستم؛ تبلوری از مقدس ترین ها !

 


ـ من را با باورهایت تعریف نکن ! بهتر بگویم تحقیر نکن!

 


ـمن آنطور که خود می پسندم لباس می پوشم

 


قرمز، زرد، نارنجی ، برای خودم آرایش می کنم گاهی

غلیظ

 


می رقصم- گاه آرام ، گاه تند،

 

می خندم بلند بلند بی اعتنابه اینکه بگویند جلف است یا

هر چیز دیگر...

 


 برای خودم آواز می خوانم حتی اگرصدایم بد باشد و

فالش بخوانم،

 


 آهنگ میزنم و شاد ترین آهنگ ها را گوش می دهم،

 

مسافرت میروم حتی تنهای تنها ...

 

.حرف می زنم، یاوه می گویم و گاهی شعر،

 

 اشک می ریزم! من عشق می ورزم......ـمن می

اندیشم...

 من نظرم را ابراز می کنم حتی اگر بی ادبانه باشد ومخالف میل تو







 

 فریاد می کشم و اگر عصبانی شوم دعوا می کنم...

 

 

 حتی اگر تمام این ها باآنچه تو از مفهوم یک زن خوب

 

  در ذهن داری مغایر باشد

 

 

  زن من یک موجود مقدس است؛

 

 


نه از آن ها که تو در گنجه می گذاریشان یا در پستوقایم

می کنی

 

تا مبادا چشم کسی به آن بیفتد.

 


نه بدنش و نه روحش را نمی فروشد،حتی اگر گران بخرند.

 


 اما هر دو را هر وقت دوست داشته باشد هدیه می دهد؛

 


به هرکه بخواهد، هر جا 
 

 

 


زن من یک موجود آزاد است.

 


 اما به هرزه نمی رود.

 


 نه برای خاطر تو یا حرف دیگری؛

 


به احترام ارزش و شأن خودش.

 


 با دوستانش، زن و مرد، هر جایی بخواهد می رود،

 


 حتی به جهنم!

 


 
زن من یک موجود مستقل است.

 


نه به دنبال تکیه گاه می گردد که آویزش شود،

 


 نه صندلی که رویش خستگی در کند

 


 و نه نردبان که از آن بالا برود.

 


 

زن من به دنبال یک همسفر است،

 


 یک همراه، شانه به شانه.

 


 گاه من تکیه گاه باشم گاه او.

 


 گاه من نردبان باشم ،

 


 گاه او.

 


 مهر بورزد و مهر دریافت کند.

 

 

 


 

زن من کارگر بی مزد خانه نیست

 


 که تمام وجودش بوی قورمه سبزی بدهد

 


و دست هایش همیشه بوی پیاز داغ؛

 


 که بزرگترین هنرش گلدوزی کردن و دمکنی دوختن باشد.

 


 روزهابشوید و بساید

 


 و عصرها جوراب ها و زیر پوش های شوهرش را وصله

کندـ

 

 

 زن من این ها نیست که حتی اگر تو به آن بگویی کد

بانو!!!!

 

در خانه ی زن من کسی گرسنه نیست ،

 

بچه ها بوی جیش نمی دهند،

 


 لباس ها کثیف نیستند و همیشه بوی عطر غذا جریان

دارد؛ 

 


 اگر عشق باشد، اگر زندگی باشد!

 

 

 

 زن من یک موجود سنگیِ بی احساس و بی مسئولیت

هم نیست؛

 

 ظرافتش، محبتش، هنرش،فداکاریش


،شهوتشواحساسش را آنگونه

 

  که بخواهد خرج می کند؛ برای آنهایی که لایق آن هستند.ـ

 

 

زن من تا جایی که بخواهد تحصیل می کند، کارمی کند،

 

در اجتماع فعال است و برای ارتقاء خویش تلاش می کند.

 

 نه مانع دیگران می شود و نه اجازه می دهد دیگران او

رااز


حرکت بازدارند.

 


گاهی برای همراهی سرعتش را کم می کند

 


 اما از حرکت باز نمیایستد.

 


دستانش پر حرارتند و روحش پر شور؛

 

 

 


 
من یک زنم ...

 


 نه جنس دوم...

 


 نه یک موجود تابع...

 


 نه یک ضعیفه ...

 


 نه یک تابلوی نقاشی شده،

 


 نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی،

 


نه یک کارگر بی مزد تمام وقت،

 


نه یک دستگاه جوجه کشی.

 

 

 


 

من سعی می کنم آنگونه که می اندیشم باشم ،

 


 بی آنکه دیگری را بیازارم...

 


 فرای تمام تصورات کور،

 


هنجارهای ناهنجار، تقدسات نامقدس!

 

 

 


 
باور داشته باش من هم اگر بخواهم می توانم خیانت کنم،

 


 بی تفاوت و بی احساس باشم،

 


 بی ادب و شنیع باشم،

 


 بی مبالات و کثیف باشم.

 


 اگر نبوده ام و نیستم ،

 


نخواسته ام و نمی خواهم.ـ

 

 


 
آری؛ زن من عشق می خواهد و عشق می ورزد،

 


 احترام می خواهد و احترام می کند.
 
من به زن وجودم افتخار می کنم،

 


 هر روز و هر لحظه ...

 


 من به تمام زنان آزاده وسربلند دنیا افتخار می کنم

 


 و به تمام مردانی که یک زن را اینگونه می بینند

 


 و تحسین می کنند

 

 

 

 

 


آری؛ زن من عشق می خواهد و عشق می ورزد،

 

 

 

احترام می خواهد و احترام می کند.

 

http://iranroshan.com/uploads/1345394770.gif

تقدیم به همه ...

سلام دوستایه خوبم{#10} 

این متنو یکی واسم فرستاده بود خیلی خوشم اومد روم تاثیره مثبت داشت{#49}

شما هم حتما بخونید زیاد وقت تونو نمیگیره{#24}

منتظره نظراتون هستم در مورد متن نظرتونو بگین


*زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى

است. آدم نمى افتد، مگر این كه دست

از ركاب زدن

بردارد.

اوایل، خداوند را فقط یك ناظر مى دیدم،

چیزى شبیه قاضى دادگاه كه همه عیب

و

ایرادهایم را ثبت می‌كند تا بعداً تك تك

آنها را به‌رخم بكشد.


به این ترتیب، خداوند مى خواست به

من بفهماند كه من لایق بهشت رفتن

هستم یا

سزاوار جهنم. او همیشه حضور داشت،

ولى نه مثل یك خدا كه مثل مأموران

دولتى.


ولى بعدها، این قدرت متعال را بهتر

شناختم و آن هم موقعى بود كه حس

كردم زندگى

كردن مثل دوچرخه سوارى است، آن

هم دوچرخه سوارى در یك جاده

ناهموار!

اما خوبیش به این بود كه خدا با من

همراه بود و پشت سر من ركاب مى‌زد.

آن روزها كه من ركاب مى‌زدم و او

كمكم مى‌كرد، تقریباً راه را مى‌دانستم،

اما

ركاب زدن دائمى، در جاده‌اى قابل پیش

بینى كسلم مى‌كرد، چون همیشه

كوتاه‌ترین

فاصله‌ها را پیدا مى‌كردم.


یادم نمى‌آید كى بود كه به من گفت

جاهایمان را عوض كنیم، ولى هرچه

بود از آن

موقع به بعد، اوضاع مثل سابق نبود.

خدا با من همراه بود و من پشت سراو

ركاب

مى‌زدم.

 حالا دیگر زندگى كردن در كنار یك

قدرت مطلق، هیجان عجیبى داشت.

او مسیرهاى دلپذیر و میانبرهاى اصلى

را در كوه ها و لبه پرتگاه ها مى

شناخت و

از این گذشته می‌توانست با حداكثر

سرعت براند،

او مرا در جاده‌هاى خطرناك و

صعب‌العبور، اما بسیار زیبا و با شكوه

به پیش

مى‌برد، و من غرق سعادت مى‌شدم.

گاهى نگران مى‌شدم و مى‌پرسیدم،

«دارى منو كجا مى‌برى» او مى‌خندید

و جوابم را

نمى‌داد و من حس مى‌كردم دارم كم كم

به او اعتماد مى‌كنم.


بزودى زندگى كسالت بارم را فراموش

كردم و وارد دنیایى پر از ماجراهاى

رنگارنگ

شدم. هنگامى كه مى‌‌گفتم، «دارم

مى‌ترسم» بر مى‌گشت و دستم را

مى‌گرفت.

او مرا به آدم‌هایى معرفى كرد كه

هدایایى را به من مى‌دادند كه به آنها

نیاز

داشتم.

هدایایى چون عشق، پذیرش، شفا و

شادمانى. آنها به من توشه سفر مى‌دادند

تا

بتوانم به راهم ادامه بدهم. سفر ما؛ سفر من و خدا.

و ما باز رفتیم و رفتیم..

حالا هدیه ها خیلى زیاد شده بودند و

خداوند گفت: «همه‌شان را ببخش. بار

زیادى

هستند. خیلى سنگین‌اند!»

و من همین كار را كردم و همه هدایا را

به مردمى كه سر راهمان قرار

مى‌گرفتند،

دادم و متوجه شدم كه در بخشیدن است

كه دریافت مى‌كنم. حالا دیگر بارمان

سبك شده

بود.

او همه رمز و راز هاى دوچرخه

سوارى را بلد بود.

او مى‌دانست چطور از پیچ‌هاى خطرناك

بگذرد، از جاهاى مرتفع و پوشیده از

صخره با

دوچرخه بپرد و اگر لازم شد، پرواز

كند..

من یاد گرفتم چشم‌هایم را ببندم و در

عجیب‌ترین جاها، فقط شبیه به او ركاب

بزنم.

این طورى وقتى چشم‌هایم باز بودند از

مناظر اطراف لذت مى‌بردم و وقتى

چشم‌هایم

را مى‌بستم، نسیم خنكى صورتم را

نوازش مى‌داد.


هر وقت در زندگى احساس مى‌كنم كه

دیگر نمى‌توانم ادامه بدهم، او لبخند

مى‌زند و

فقط مى‌گوید،

«ركاب بزن....» *


 





سلام بچه ها  یه چیزی بگم این چند روز خیلی خوشحالم {#24}میدونید واسه چی؟؟؟؟؟

داداشم دیگه از پیشم نمیره{#64} اخه میخواست بره دوبی اونم غیر قانونی البته یه سوء تفاهمم بود که خدا رو شکر حل شد ما به هم قول دادیم که هیچ وقت هم دیگه رو تنها نزاریم

واسه هر دومون دعا کنید

ممنون از همتون {#23}{#25} 


شمع بگریست گه سوز وگداز           کز چه پروانه ز من بیخبر است

به سوی من نگذشت،آنکه همی         سوی هر برزن وکویش گذر است

بسرش،فکر دو صد سودا بود           عاشق آن است که بی پا وسر است

گفت پروانۀ پر سوخته ای              که ترا چشم به ایوان ودر است

من به پای تو فکندم دل وجان          روزم از روز تو،صد ره بتر است

پر خود سوختم ودم نزدم                گر چه پیرایه پروانه پر است

کس ندانست که من میسوزم            سوختن،هیچ نگفتن،هنر است

آتش ما زکجا خواهی دید                تو که  بر آتش خویشت نظر است

به شرار تو،تو چه آب افشاند           آنکه سر تا قدم اندر شرر است

با تو می سوزم و می گردم خاک       دگر از من ،چهامید دگر است

پر پروانه ز یک شعله بسوخت         مهلت شمع زشب تا سحر است

سوی مرگ،از تو بسی پیشترم          هر نفس آتش من بیشتر است

خویشتن دیدن و از خود گفتن          صفت مردم کوته نظر است

شبها وقتی من و دل تنهای تنها می مونیم

واسه هم قصه ای از روز جدایی می خونیم

می گم ای دل،دل آلوده ی درد

اگه روزی بکشم ناله ی سرد

آه و ناله می گیره دامنشون رو

آتیش عشق می سوزونه همشون رو

شبها وقتی من و دل تنهای تنها می مونیم

واسه هم قصه ای از روز جدایی می خونیم

تو مصیبت کشی ای دل،می دونم

میون آتیشی ای دل،می دونم

داری پرپر می زنی،جون می کنی

اینو از اشکهای چشمت می خونم

شبها وقتی من و دل تنهای تنها می مونیم

واسه هم قصه ای از روز جدایی می خونیم

دیگه دل،طفلکی دیوونه شده

مثل من،دربه در از خونه شده

نداره هیچ کس و این دل،می دونم

دیوونه،همدم دیوونه شده

شبها وقتی من و دل تنهای تنها می مونیم

واسه هم قصه ای از روز جدایی می خونیم

http://img4up.com/up2/912193229221154.jpg

يه چشم هميشه بايد توش اشك باشه وگرنه ميسوزه...

يه دل هميشه بايد توش غم باشه وگرنه مي شكنه...

يه كبوتر هميشه بايد عشق پرواز داشته باشه وگرنه اسير ميشه...

يه قناري بايد به خوش آوازيش ايمان داشته باشه وگرنه ساكت ميشه...

يه لب هميشه بايد توش خنده باشه وگرنه زود پير ميشه...

يه دفتر نقاشي بايد خط خطي باشه وگرنه با كاغذ سفيد فرقي نداره...

يه جاده بايد انتها داشته باشه وگرنه مثل يه كلاف سردرگمه...

يه قلب پاك، بايد به يه نفر ايمان داشته باشه وگرنه فاسد ميشه...

يه چشم اشك آلود...يه دل غم آلود...يه كبوتر عاشق...

يه قناري خوش آواز...يه لب خندون...يه جاده با انتها...

يه دفتر نقاشي...يه ديوار استوار...يه قلب پاك و...

اينا همه يه جايي معني داره،جاييكه:

چشماي اشك آلودت رو من پاك كنم...دل غم آلودت رو من شاد كنم.

شنونده ي آواز قشنگت من باشم...لباي كوچيكت رو من خندون كنم.

نقاش دفتر خاطراتت من باشم...پاكي قلبت رو با عشقم معني كنم.

از اينكه بهم تكيه مي كني احساس مسئوليتم بيشتر ميشه...!!

چند وقته احساس مي كنم بزرگ شدم...

چون يه حس دروني بهم ميگه ديگه مال خودم نيستم...


بذاز خيال كنم هنوز ترانه هامو مي شنوي

هنوز هوامو داري و هنوز صدامو مي شنوي

 بذار خيال كنم هنوز يه لحظه از نيازتم

 اگه تموم قصه مون  هنوز ترانه سازتم

بذار خيال كنم هنوز پر از تب وتاب مني

 روزا به فكر ديدنم شبا پر از خواب مني

 بذاز خيال كنم تو دل تنگيات

 غروب كه مي شه ياد من مي يفتي

 تويي كه قصه طلوع عشق

 گفتي و دوست دارم و نگفتي

 بذار خيال كنم منم اون كه دلت تنگ براش

 اوني كه وقتي تنهايي پر مي شي از خاطره هاش

 اون كه هنوز دوسش داري

 اون كه هنوز همنفس

 بذاز خيال كنم منم اوني كه بودنش بسه

 دوباره فال حافظ ودوباره توي فالمي

 بذار خيال كنم بذار اگر چه بي خيالمي

 بذاز خيال كنم تو دل تنگيات

 غروب كه مي شه ياد من مي يفتي

 تويي كه قصه طلوع عشق

 گفتي و دوست دارم و نگفتي

http://photo.blog4i.com/webloguploads/images/final/2007/sarafraz_1197541172.jpg

http://nioushaa.persiangig.com/45.jpg

من همونم که همیشه غم و غصم بی شماره
اونی که تنهاترینه حتی سایه ام نداره

این منم که خوبیاشو کسی هرگز نشناخته
اونکه در راه رفاقت همه هستیشو باخته


هر رفیقه راهی با من دو سه روزی همسفر بود
انتهای هر رفاقت واسه من چه زود گذر بود


هر کی با زمزمه عشق،دو سه روزی عاشقم شد
عشق اون باعث زجره همه دقایقم شد


اونکه عاشق بود و عمری از جدا شدن میترسید
همه هراس و ترسش به دروغش نمی ارزید


چه اثر از این صداقت چه ثمر از این نجابت
وقتی قد سر سوزن به وفا نکردیم عادت

       نبودی من برایت گریه کردم

برای غصه هایت گریه کردم
من امشب بغض تلخم را شکستم
نشستم بی نهایت گریه کردم
چو در پسکوچه های چشمم امشب
ندیدم رد پایت گریه کردم
تو کوهم بودی و هستی کجایی
که من برشانه هایت گریه کردم
بگو ای آسمان با او که امشب
به یادش پا به پایت گریه کردم
چو بودی گریه میکردی به حالم
نبودی من به جایت گریه کردم


نبودی من برایت گریه کردم
برای غصه هایت گریه کردم
من امشب بغض تلخم را شکستم
نشستم بی نهایت گریه کردم
چو در پسکوچه های چشمم امشب
ندیدم رد پایت گریه کردم
تو کوهم بودی و هستی کجایی
که من برشانه هایت گریه کردم
بگو ای آسمان با او که امشب
به یادش پا به پایت گریه کردم
چو بودی گریه میکردی به حالم
نبودی من به جایت گریه کردم

گریه کن جدای ها ما رو رها نمی کنن            آدما انگار برای ما دعا نمی کنن

گریه کن حالا حالا از هم باید جدا باشیم           بشینیم منتظره معجزه ی خدا باشیم

گریه کن منم دارم مثل تو گریه می کنم             به خدای آسمونامون دارم گلایه می کنم

گریه کن واسه شبایی که بدون هم بودیم             تنهای برای سنگینی غصه کم بودیم

گریه کن سبک میشی روزای خوب یادت میاد         گر چه تو تقویم مون نیست اون روزا زیاد

گریه کن برای قولی که بهش عمل نشد واسه          مشکلاتی که بودش وهستش و حل نشد

گریه کن واسه همه واسه خودت                 برای من توی بارونی ترین ثانیه ها حرفاتو بزن

گریه کن تا اینه شه باز اون چشمای           روشنتواسه موندن لازمه فدای گریه کردنت

                              

r

چقدر سخته توچشای کسی که تمام عشقتو ازت دزدید

وبجاش یه زخم همیشگی روقلبت هدیه داد

زل بزنیو بجای اینکه لبریز ازکینه و تنفر بشی

حس کنی هنوزم دوسش داری

چقدر سخته دلت بخاد باز سرتوباز به دیواری تکیه بدی

که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده

چقدر سخته توخیالت ساعتها باهاش حرف بزنی

اماوقتی دیدیش هیچی بجز سلام نتونی بگی

چقدر سخته وقتی پشتت بهشه

دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه

اما مجبور باشی بخندی تانفهمه که هنوزم دوسش داری

چقدر سخته گله آرزوهاتو تو باغه دیگری ببینی

وهزار بار تو خودت بشکنی

واونوقت زیر لب آروم بگی گله من باغچه نو مبارک!

http://www.askquran.ir/gallery/images/15132/1_3304479-md.jpg

 

برگه های گل پرپر میکنم

عشق اونو بیرون از سر می کنم

عشق اون دروغی بود پر بود از رنگ ریا

روزای قشنگی بود به دلم می گفت بیا

این روزای آخری دستش برام رو شده بود

این دل زار و پریشون واسه اون لک زده بود

می دیدم که دستشم دیگه بود تو دسته اون

دیگه من چکار کنم ای خدای مهربون

نبود انقد بی وفا از دل تنم جدا

من می گفتم واسه اون همش از عشق وفا

ولی خوب دووم نداشت آره خوب دوستم نداشت

توی قلبم دیگه اون جای عشق نفرت گزاشت

 

دل بر سر سایه گل بستن عشق است

در رخ غم عشق دیدن عشق است

دست در دست باد تا ناکجاآباد

در گذرگاه درد در بوی گل ,شکفتن ,عشق است

 

 

----------------------------------------------

 

 

من دلم تنگ کسیست که به دلتنگی من می خندد

باور عشق برایش سخت است ...

ای خدا باز به یاری نسیم سحری

می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد

آیا مرا که میفهمد      در این زندان تنهایی 

مرا آیا که میخواند      بجزمرگی و زیبایی

به زیبایی آن روزی        که گویم در قبرم

چه خوش باد آزادی     چه خوش باد تنهایی

از بچگی بزرگ شدم تنهاو سرکش **هرکی منو میدید میگفت تنهایه قلبش


روزگارم سخت بوداعتمادو صبرکرد**تا اینکه تورودیدم گفتی بمون برگرد


ته صدات غم بودو جازبه من شد**توذهنم هک شد خاطره ای از تو


حس خوبی بود گفتی پیش توهم تا ابد**مثل دودی دور شدی پیش خودم باخبر


از همه دنیا و بی خبر از توهم**از همه دنیا تو بی خبر از خودم


کاشکی میدونستم یک روز احتمالن بد میشی**از منو عشقمو  اعتمادم رد میشی


دردسر عاشقی از خشکلی بیشتره**عاشق ساده خوراکش زهر ماره شیش سره


با تو موندن بدتر از تنها موندنه**تنهایی بهتر از با هر کسی بودنه


دیشب كنار پنجره به یاد تو ستاره بارون شدم
دوباره توی هوای كوچه به خاطرت خیس از نم بارون شدم
دیشب دوباره چشام هوای چشماتو كرد
دیشب دوباره دلم دلتنگیه دستاتو كرد
دیشب دوباره درو به خاطرت نبستم
دیشب دوباره دلو برای تو شكستم
دیشب كه دفتر عشقو ورق می زدم
دوباره اسمتو تو گوشه گوشه اون نوشتم
دیشب دیدم دیگه داره دلم برات تنگ میشه
فاصلمون خیلی وقته كه داره پررنگ میشه

www.love_u.rozblog.com
اگه دوباره نخوای بیای كنارم

نمی دونم بدون تو تا كی طاقت میارم
اگه باور كنی كه دستام بدون تو سرد و زمستونیه

www.love_u.rozblog.com
اگه باور كنی كه چشام تو حسرتت ابری و بارونیه
شاید باور كنی كه دلم هنوز پیش دلت زندونیه

   دلم  برات  تنگ  شده خيلي  وقته                لحظه  دوري  از تو خيلي  سخته

نميدوني چه  تلخه بي  تو  بودن                چه  معني داره  بي تو شعر  سرودن

www.love_u.rozblog.com

دل تنگيام  فراوونه  دل ديگه  بي تو داغونه

دنيا با اون  بزرگياش  بي تو برام  يه زندونه

هواي چشمام بارونه

هيچكسو جز تو ندارم كه سر رو شونش بزارم

باز مثه ابراي بهار واسش  يه  دنيا  ببارم

سر روي شونش  بزارم

www.love_u.rozblog.com

به سر هواي تو دارم اينجوري داغونم نكن      من كه  اسير عشقتم بيا  و زندونم نكن

www.love_u.rozblog.com

زندگي بي تو مشكله خودت اينو خوب ميدوني

 بيا و اين آخر عمر بگو همينجا  ميمونی

روزی كه تو پا به این دنیا گذاشتی ، روز تضمین زنده بودن من بوده است!

روزی كه تو پا به این قلب بی طاقت من گذاشتی ،

روز امید دوباره به زندگی ام

 بوده است!

روزی كه به من بگویی دوستت دارم بهترین روز زندگی ام خواهد بود!

و روزی كه از من جدا شوی روز مرگ لحظه هایم خواهد بود!

ای كه بدون تو دنیا برایم قفس است ،عاشقی برایم هوس است و زندگی

برایم بی نفس است !

ای زندگی من خیلی دوستت دارم !

گفته ام ، میگویم و خواهم گفت و باز هم گفته ام ، می گویم و خواهم گفت

كه خیلی دوستت دارم !

نام تو رو آورده ام دارم عبادت ميكنم

www.love_u.rozblog.com

گرد نگاهت گشته ام دارم زيارت ميكنم

دستت به دست ديگري از اين گذشته كار من

اما نمي دانم چرا دارم حسادت ميكنم

گفتي دلم را بعد از اين دست كس ديگر دهم

شايد تو با خودئ گفته اي دارم اطاعت ميكنم

www.love_u.rozblog.com

رفتم كنار پنجره ديدم تو را با . بگذريم

چيزي نديدم اين چنين دارم رعايت ميكنم

من عاشق چشم تو ام تو مبتلاي ديگري

دارم به تقدير خودم چنديست عادت ميكنم

تو التماسيم مي كني جوري فراموشت كتم

با التماس ولي تو را به خانه دعوت ميكنم

www.love_u.rozblog.com

گفتي محبت كن برو باشد خداحافظ ولي

رفتم كه تو باور كني دارم محبت ميكنم

Heart Break Comments and Scraps

ما که رفتیم ولی یادت باشه دیوونه بودیم

                           واسه تو یه عمر اسیر تو کنج این خونه بودیم

ما که رفتیم تو بمون با هر کی که دوسش داری

                            با اونی که پنهونی سر روی  شونش  میذاری

ما که رفتیم ولی این رسم وفاداری نبود

                            قصه چشمای  تو  واسه  ما  تکراری  نبود

ما که رفتیم ولی مزد دستای ما این نبود

                            دل  ما  لایق  اینکه  بندازیش  زمین  نبود

ما که رفتیم ولیکن قدرتو دونسته بودیم

                             بیشترم خواسته بودیم  ولی  نتونسته  بودیم

ما که رفتیم تو بشین زیر نگاه عاشقش

                         آرزوم  اینه  فقط  تلف  نشه   دقایقش

ما که رفتیم تو بمون با اون که از راه اومده

                            اونکه با اومدنش خنجر به قلب من  زده

ما  که  رفتیم  دل  ندیم  به  عشق  کاغذی

                            لااقل  میومدی  پیشم  واسه  خداحافظی ...

www.love_u.rozblog.com

راه دنیا.....

انتظار خيلي قشنگه توي چشماي زمونه

واسه اون كسي كه قدر انتظارو خوب ميدونه

نميخوام عاشق بموني نميخوام از عشق بخوني

واسه اين دل پر از غم كه دلت رو ميسوزونه

حرف پروانه شدن نيس به خدا غمام زيادن

 اگه من دوست ندارم جون تو تقصير اونه

آخه دنيام پره درده دل آينه پره گرده

من يه مار غصه دارم تو شدي گلاي پونه

ميدونم تو نازنيني عشقو تو چشام ميبيني

www.love_u.rozblog.com

چشم من قفط يه آينست عشق تو چشم خودتونه

تو نگو واسم ميميري توي دام من اسيري

من نميتونم بسازم واسه ي تو آشيونه

www.love_u.rozblog.com

دل تو مثل پرنده ميپره تا مرز بودن

ولي قلب من يه ماهي دوست داره اينجا بمونه

گل هميشه بهارم ريشه ي من توي خاكه

 برو دنبال يه بلبل كه واست آواز بخونه

www.love_u.rozblog.com

انتظار خيلي قشنگه ارزشش قدر يه دنياست

 انتظار بكش براي اون كه قدرتو بدونه

 

خستـــم از روزای ابــری         خیلی سنگینه نـگاهت


دوست ندارم تو تابستون         بشینــم باز ســر راهت 


نمیـــخوام بـــازم خیـالت         قبـلـه آرزوهــــام شــــه


تـــو بمــون و عاشقـــای         روی پُـــر غـرور و ماهت
 

آره مــن اونم که گفتــم          واسـه چشم تـو دیوونم 


آره مـن قـول داده بــودم          تـا تهش بــاهات بمونـم


ولی پس دادی نگــــامو           زیــر رگبــــــار غـــرورت 


من فقط یکــم شکستم          خوب نگام کنی همونم

 

چـمــدون رویـــاهـــامـو           دیگه برداشتم و بستم 


دیگــه عین اون قدیمــا           چشــــاتو نمیپرستــــم 


رخ تــو عین یه بـــــازی           منــو مـات قصه هـا کرد 


حالا بی اسمـم و تنها            پُــرپــاییز و شکستــــم


اینــی که حــــالا میبـینـی       دیگه مجنون چشات نیست 


دیگه وقتی نیمه شب شه       نگـران لـحظه هــات نیست 


مـــن بــرام فــرقـی نــداره        کـــه تو بــاشی یـا نباشی 


خیلـی وقته دیگه نیستی        تو دلم جـــایی برات نیست
      

از تو هیچ چیزی نـمونــده         نـه نگـــاهی و نـه یــــادی


مـــن سپردمـت به دریــــا         عـیــن یـــه مـوج زیـــــادی 


تازه فهمیدم با این عشق         زندگیـــم چقـد تلـف شـد


تــو بـــه جــای التماســم         یـــه گُلـــم بهـــم نــدادی 


   من میرم واسه همیشه

 

 

 

امشب بدون تو                              بی شک شب مرگه



بازم حیاط ما                                    تابوتی از مرگه



خونه بدون تو                                 میشه یه گور سرد



می میرم از دوریت                            دیره ولی برگرد



میسوزم و تنها                              می میرم از این درد



دیره ولی برگرد                                دیره ولی برگرد



امشب،شب کابوس                            امشب شب مرگه



روی تن خونه                                تن پوشی از برگه



می میرم از دوریت                         بی شک وبی تردید



چشمایه بی قیدت                            کاشکی منو می دید

ز چشمت اگر چه دورم هنوز....پر از اوج و عشق و غرورم هنوز

 اگر غصه بارید از ماه و سال....به یاد گذشته صبورم هنوز

 

 شکستند اگر قاب یاد مرا.....دل شیشه دارم بلورم هنوز

 

 سفر چاره دردهایم نشد..... پر از فکر راه عبورم هنوز

 

 ستاره شدن کار سختی نیست.... گرشتم ولی غرق نورم هنوز

 

 پر از خاطرات قشنگ توام.....پر از یاد و شوق و مرورم هنوز

 

 ترا گم نکردم خودت گم شدی......من شیفته با تو جورم هنوز

 

 اگر جنگ با زندگی ساده نیست.....در این عرصه مردی جسورم هنوز

 

 اگر کوک ماهور با ما نساخت.....پر از نغمه پک و شورم هنوز


 قبول است عمر خوشی ها کم است.....ولی با توام پس صبورم هنوز


بوسه ی شیرین | www.SweetKiss.mihanblog.com


ای تمام غزل ها فدایت

پشت اندیشه ها رد پایت

مانده بر شانه شعر هایم

بار سنگین افسانه هایت

با همین بیت های مه آلود

می سرایم دلم را برایت

هستیم جز همین شعر ها نیست

باز می ریزم آن را به پایت

جای صد زخم در سینه دارم

از تو اما ندارم شکایت

خلوت سرد و سنگین دل را

پر کن از موج گرم صدایت

از توچیزی نمی خواهم آری

جز همین خلوت بی ریایت

با تو باید شبی بود تا دید

غیرت سبزت،ای بی نهایت 

زندگی را دوست دارم با تمام بدبیاریش

عاشقی را دوست دارم با تمام بیقراریش


من می خوام اشك و بفهمم وقتی از چشام می ریزه


تنهایی گرچه كشنده است واسه من خیلی عزیزه


تو كتاب نوشته عاشق خیلی تنها خیلی خسته است

  


جای بارون بهاری روی چترای شكسته است


امّا من می گم یه عاشق همه دنیا را داره

 
همه چترا رو باید بست وقتی آسمون می باره


نون عشقو می خورم منت نونوا ندارم


سینه سوخته عاشقم با كسی دعوا ندارم


پای بیداری باشه ما همه جوره چا كریم 


 

پای عاشقی باشه داداش ما كم نمیاریم

Emoticon

یکی را دوست می دارم

ولی افســــــــــــــــــــــــــوس

 او هرگز نمی داند !!!

نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که

                                              او را دوست می دارم

ولی افســــــــــــــــــــــــــوس

او هرگز نگاهم را نمی خواند !!!

به برگ گل نوشتم من که

                                               او را دوست می دارم

ولی افســـــــــــــــــــــــــوس

او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند !!!

به مهتاب گفتم ای مهتاب

سر راهت به کوی او سلام من رسان وگو که

                                                 او را دوست می دارم

ولی افســـــــــــــــــــــــــوس

یکی ابر سیه آمد ز روی ماه تابان را پوشانید !!!

صبا را دیدم و گفتم

صبا دستم به دامانت بگو از من به دلدارم که

                                                او را دوست می دارم

ولی افســــــــــــــــــــــــــوس

ز ابر تیره برقی جست و قاصد را میان ره بسوزانید !!!

کنون وامانده از هرجا باخود کنم نجوا

یکی را دوست می دارم

ولی افســــــــــــــــــــــــــوس

او هرگز نمی داند !!!

روی قبرم بنویسید مسافر بوده است*
*بنویسید كه یك مرغ مهاجر بوده است

*بنویسید زمین كوچه ی سرگردانیست*
*او در این معبر پرحادثه عابر بوده است*

*صفت شاعر اگر همدلی و همدردیست*
*در رثایم بنویسد كه شاعر بوده است*

*بنویسید اگر شعری ازاو مانده بجای*
*مردی از طایفه ی شعر معاصر بوده است*

*مدح گویی و ثنا خوانی اگر دین داریست*
*بنویسید در این مرحله كافر بوده است*

*غزل هجرت من را بنویسید همه جا*
*روی قبرم بنویسیدمهاجر بوده است

زیر خاکستر ذهنم باقی ست

آتشی سر کش و سوزنده هنوز

یادگاری است ز عشقی سوزان

که بود گرم و فروزنده هنوز

عشقی آن گونه که بنیان مرا

سوخت از ریشه و خاکستر کرد

غرق در حیرتم از اینکه چرا

مانده ام زنده هنوز

گاهگاهی که دلم می گیرد

پیش خود می گویم

آن که جانم را سوخت

یاد می آرد از این بنده هنوز

سخت جانی را بین که نمردم از هجر

مرگ صد بار به از بی تو بودن باشد

گفتم از عشق تو من خواهم مرد

چون نمردم، هستم

پیش چشمان تو شرمنده هنوز

گرچه از فرط غرور

اشکم از دیده نریخت

بعد تو لیک پس از آنهمه سال

کس ندیده به لبم خنده هنوز

گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت

سالها هست که از دیده من رفتی ، لیک

دلم از مهر تو آکنده هنوز

دفتر عمر مرا

دست ایام ورقها زده است

زیر بار غم عشق

قامتم خم شد و پشتم بشکست

در خیالم اما

همچنان روز نخست

تویی آن قامت بالنده هنوز

در قمار غم عشق

دل من بردی و با دست تهی

منم آن عاشق بازنده هنوز

(( آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش))

گرکه گورم بشکافند عیان می بینند

زیر خاکستر جسمم باقی است

آتش سرکش و سوزنده هنوز

 

 

 

هیچکی از رفتن من غصه نخورد

هیچکی با موندن من شاد نشد

وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت

بغض هیچ آدمی فریاد نشد

وقتی رفتم کسی غصه اش نگرفت

وقتی رفتم کسی بدرقه ام نکرد

دل من می خواست تلافی بکنه

پس چش هیچ کسی عاشقم نکرد

وقتی رفتم نه که باروون نگرفت

هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود

اگه شب می رفتم و خورشد نبود

آسمون خوب می دونم مهتابی بود

دم رفتن کسی گفت سفر به خیر

که واسم غریب و ناشناخته بود

اما اوون وقتی رسید که قلب من

همه ی آرزو هاشو باخته بود

چهره ی هیچ کسی پژمرده نبود

گله اما همه پژمرده بودن

کسایی که واسشون مهم بودم

همه شاید یه جوری مرده بودن

وقتی رفتم کسی غصه اش نگرفت

وقتی رفتم کسی بدرقه ام نکرد

دل من می خواست تلافی بکنه

پس هیچ کسی عاشقم نکرد

 

 

برام دعا كن عشق من، همين روزا بميرم...

... 

آخه دارم از رفتن بدجوري گُر ميگيرم

 

دعا كنم كه اين نفس،تموم شه تا سپيده ...

 

كسي نفهمه عاشقت، چي تا سحر كشيده ...

 

اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...

 

آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...

 

گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...

 

من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...

 

اگه يروز برگشتي و گفتن فلاني مرده ...

 

بدون كه زير خاك سرد حس نگاتو برده

 

گريه نكن براي من قسمت ما همينه ...

 

دستامو محكمتر بگير لحظه ي آخرينه ...

 

 

اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...

 

آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...

 

گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...

 

من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...

 

برام دعا كن عـــــــــشــــــــــق من ...


تعداد صفحات : 7

درباره ما
Profile Pic
می خواستم زندگی کنم راهم را بستند
ستایش کردم گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم گفتند بهانه است
خندیدم گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم
من محتاج نگاهی که بر من بلغزد نیستم
من خودم هستم و یک حس بهاری به خدا
که به صد عشق زمینی می ارزد.




خدایا
یک چیزی میگم ولی ازم دلگیر نشو
به خودت قصم آدم هات خیلی نامردن





بــ ـه کبــ ـریـ ـت نیـ ـازی نـیـسـ ـت!
سیـ ـ ـگـ ــار را بـــر لـبـــم مـ ـ ـی گـــذارم و
بـ ـه درد هـــایــ ـم فکـــ ـر میــ ـکــ ـنــ ـم
خــودش آتـ ـ ـش مـ ـی گیـ ـرد . . .!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 338
  • کل نظرات : 877
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 65
  • بازدید امروز : 60
  • باردید دیروز : 247
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 648
  • بازدید ماه : 1,741
  • بازدید سال : 12,634
  • بازدید کلی : 57,776