loading...
♂Đεζ ŠђεҚαşŦε♀

خدايم آه اي خدايم صدايت مي زنم بشنو صدايم

 شکنجه گاه اين دنيا چه آيد به جرم زندگي اين شد سزايم آه اي خدايم بشنو صدايم

 مرا بگذار با اين ماجرايم نمي پرسم چرا اين شد سزايم آه اي خدايم بشنو صدايم

 گلويم مانده از فرياد و فرياد ندارد که از غم مرگ صدا را

 به بقض هر نفس پيچيده سوگند به گلهاي به خون غلطيده سوگند

به مادر سوگواره جاودانه که داغ نوجوان ديده سوگتد

 خدا حادثه در انتظار است به هر سو باد وحشي در گذار است

به فکر قتل عام لاله ها باش که خواب گل به گل کاووس خانه است

خدايم اي پناه لحظه هايم صدايت مي زنم با گريه هايم

 صدايت ميزنم بشنو صدايم

 الهي در شب بختم بسوزان ولي محتاج نا مردان مگردان

عطا کن دست بر چشم همتم را خجل از روي محتاجان مگردان

 الهي کيفرم را مي پزيرم که تو ذات خود را پس بگيرم

 کمک کن تا که با نا حق نسازم براي عشق و آزادي بميرم

خدايم اي پناه لحظه هايم صدايت مي زنم با گريه هايم

حال و هوای گریه هست وقتی برای خنده نیست

کارم گذشت از گریه و فرصت برای خنده نیست

ناخن به سینه می کشم از روی ناچاری ولی

گویی در این ماتمکده احساس دردی زنده نیست

من و تو همدرد یک حادثه ایم پر از حکایت

هردو بارون زده ابرشکایت

تو درون آتشی سوزنده مونده

من یه خاکستر نشین تا بی نهایت

کدامین آشنایی را به دعوت خوانم امشب

که از نیش به زهر آلوده اش بیمارم هر شب

چگونه قصه ای را با رفیقم گویم از درد

که از دردم به خوشحالی نیارد خنده بر لب

قصه عشق من و تو یک حدیث جاودانه

بی گناه گشته اسیر بازی خشم زمانه

توی این بیگانه بازار با هیاهوی محبت

مرده انگار عاشقی کو قصه های عاشقانه

خسته و در به دراززخم حسادت

هردو دلشکسته مرگ صداقت

نارفیقان راببین خنجر به دست

درکمین نشسته با نام رفاقت

اونی که گفتم نرو گفت نمیشه

دیروز دیگه رفت واسه ی همیشه

وقتی میخواست بره اون منو صدا کرد

واستاد و تو چشام خوب نگا کرد

گفت میدونی خودت برام عزیزی

این اشکارم بهتره که نریزی

مجبورم برم که سفر چاره ی کارمه

یاد اون خاطرات مرحم دل پارمه

تقدیر ما از اولم همین بود

یکی تو آسمون اونیکی زمین بود

تو تقدیر ما هر چی حیرونیه

مال خطوط روی پیشونیه

شاید اگه دائم بودی کنارم

یه روز می دیدی که دوست ندارم

می خوام برم و تا ابد بمونم

سخته برای هر دو مون میدونم

آره گفتی کسی که میشه ستاره

هیچ چاره ای به جز سفر نداره

گریه نکن گریه هاتو نگه دار

لازم میشه گریه وقت دیدار

خودم میرم عکسام ولی تو قابه

میشنوه حرف اما بی جوابه

بارون که بارید برو زیر بارون

به یاد دیدار اون روزامون

تو چمدونم پر عطر یاسه

چشام با چشای تو در تماسه

رفتن من اسب سرنوشته

همونی که رو پیشونیمون نوشته

فکر نکن دوری و اینجا نیستی

قلب من اونجاست و تنها نیستی

منتظر شعرا و نامه هاتم

هر جا میری، بدون منم باهاتم

غصه نخور زندگی رنگارنگه

یه وقتایی دور شدنم قشنگه

دیگه سفارش نمیکنم عزیزم

نزار منم اینجوری اشک بریزم

شاید یه روزی به هم رسیدیم

همدیگرو شاید یه جایی دیدیم

مراقب گلدون اطلسی باش

یه وقتایی منتظر کسی باش

کسی که چشاش یه کمی روشنه

شاید یه قدری هم شبیه منه

دیگه باید برم خیلی دیره

فقط نزار خاطرمون بمیره

با خدافظی منو در به در کرد

اشکامو دید و بعدش سفر کرد

از وقتی رفت دستام رو به آسمونه

شاید پشیمون بشه برگرده بمونه

فهمیدم امروز سفرم یه درده

من چیکار کنم اگه که بر نگرده

پشت سرش میریزم آب یه دریا

منتظر میشینم بی تاب تا فردا

الهی که بدون هیچ فرودی

بشه ستاره و برگرده به زودی

2lu27ap.jpg

دیشب دلم گرفته بود ، مثل هوای بارونی

دلم هواتو كرده بود ، هوای شیرین زبو نیت

دلم میخواست گریه كنم ، بگم كه سخته تنهایی

ای همصدا ای آشنا ، بگو كه پیشم می مونی

نمی دونم چه حالی و كجایی و چه می كنی

ولی صدات تو گوشمه ، می گی كه اینجا می مونی

رفتم كنار پنجره ، گفتم شاید ببینمت

دیدم محاله دیدنت ، چون گل باید بچینمت

رو صندلی نشستمو یهو دیدم

یه قاصدك اومد پیشم

خبر آورد ای آشنا ، یه رازی را بهت بگم ؟

گفتم بگو : آهی كشید، اومد نشست رو شونه هام

یواشكی چشماشو بست ، تا نبینه اشك چشام

می گفت كه تو یه راه دور

یه راه دور و سوت كور

مسافری نشسته بود

مسافره غریب و دلشكسته بود

از تو همش شكوه میكرد

با اشك گرم و دل سرد

می گفت كه یادت نمیاد

اون روزای آخریه

چه قدر دلش می خواست كه تو

نگاش كنی ، صداش كنی

بهش بگی دوسش داری

به شرطی تنهاش نذاری

تا اومدم بهش بگم برو بگو

دوسش دارم ، پاش می شینم

دیدم كه اون رفته بود و

منم دارم خواب می بینم

تو حسرت نبودنت

من با خیالت هم خوشم

با رفتنم از این دیار آرزو هامو می کشم

 

انتظار تو فقط مال منه

سهم من از تو افسوس ترو نداشتنه

همه با هم دیگه هستن

همه خیلیا رو دارن

یکی هست که وقت گریه سر رو شونه‌هاش بزارن

ولی من از همه دنیا ترو داشتم، ترو داشتم

وقتی گریه میکردم سر رو شونت میذاشتم

همه تنهائیامون مال هم بود ، مال هم بود

هرچی باهم دیگه بودیم ، واسه من خیلی کم بود

انتظار تو فقط مال منه

سهم من از تو افسوس ترو نداشتنه

داشتنه تو قوت پرواز

برای این بال شکسته است

بودن تو جرات لبخند

صدای این لبهای بسته‌ است

دارم از عطش میمیرم ، ابر من کجا میباری ؟

تن من خشکید و پوسید

تو به سبزه‌ها میباری

انتظار تو فقط مال منه

سهم من از تو افسوس ترو نداشتنه 

 

آره‌ عشق ما دوتا مثل یه‌ دنیا قشنگه‌ ، من تورا خواهم عزیزم

آره‌ عشق ما دوتا مثل یه‌ دنیا قشنگه‌

عشق ما حد نداره‌ پاك و زلال بی رنگه‌

وای كه‌ چقدر دوست دارم بی تو از خود بی زارم

میدونی بی تو میمیرم میگی كه بی قرارم

دوست دارم من فراون قد همین رنگین كمون

دوست دارم یك عالمه‌ هرچی بگی بازم كمه‌

دوست دارم دوست دارم من بی تو بی قرارم

میخوام باشی در كنارم تا وقتی كه‌ جون دارم

آره‌ عشق ما دوتا مثل یه‌ دنیا قشنگه‌ ، من تورا خواهم عزیزم


من تورا خواهم عزیزم

گرچه‌ از من دور دوری

تو عزیزم دل فریبی

گرچه‌ چون من بی صبوری

من تورا تا لحظه‌ های عاشقی هم دوست دارم

من برایت همچو ابری لحظه‌ لحظه‌ می بارم

تو طلوع صبحی و من در دلت جایی ندارم

تو اسب عشق و من پیاده‌ نا ندارم

تو طلوع صبح عشقی، من تن سرد غروبم

تو تمام لحظه‌های من شدی، تا شعر سرود

تو همان خواب قشنگی

تویی رویای این دل

تو شدی تمام عشق و زندگی و خواب این دل

من تورا همچون نفسها دوست دارم

(من برای تو عشقت بی قرارم)

عاشق

سردي نگاه و بشکن...فاصله سزاي ما نيست...تو بمون واسه

هميشه...اين جدايي حق ما نيست

بودن تو آرزومه...حتي واسه يه لحظه...ميميرم بي تو

خوندن من يه بهانس...يه سرود عاشقانس...من برات ترانه ميگم

تابدوني که باهاتم

توخودت دليل بودنم  بي تو شب سحر نميشه

ميميرم بي تو

من عشقت رو به همه دنيا نميدم...حتي يادت رو به کوه و دريا

 نميدم...با تو مي مونم واسه هميشه

اگه دنيا بخواد من وتو تنها بمونيم واست ميميرم جواب دنياروميدم

با تو ميمونم واسه هميشه


خاطرات تورو چه خوب چه بد هک ميکنم...توي تنهاييام فقط به تو

 فکر ميکنم...

با توميمونم واسه هميشه

من عشقت رو به همه دنيا نميدم...حتي يادت رو به کوه و دريا

 نميدم...با تو مي مونم واسه هميشه

اگه دنيا بخواد من وتو تنها بمونيم واست ميميرم جواب دنياروميدم

 

                                         با تو ميمونم واسه هميشه

بغض شعرم را شکست آواز تو

بی بی دل کشته ی سرباز تو

بر چکاد قاف مخمل پوش شعر

حسرت سیمرغ من پرواز تو

پیش درگاه تو چون ویران کده ست

هر چه میسازد ترانه ساز تو

شب همیشه نقطه ی پایان روز

هر شب آخر شب آغاز تو

زیر باران ها به بیداری گذشت

من برهنه خرقه رو انداز تو

زخمه ی سازم به دست تو خودی ست

من ولی بیگا نه ام با ساز تو

قفل هر در را کلیدی محرم است

من ولی نامحرم ام با راز تو

هر کس از بازار تو شعری خرید

من نباید می خریدم ناز تو....

نگو نامهربان بودیم و رفتیم

نگو بار گران بودیم و رفتیم

نگو اینها دلیل محکمی نیست

بگو با دیگران بودیم و رفتیم

http://loxblog.com/userfiles/image/hamedmaleki3333333333333333333/love_resize.gif

عشقم به من بگو......


بگو ایا به یاد من دمی سر می کنی یا نه.....

تو هم یادی ز پرواز کبوتر می کنی یانه.....

دل من تشنه و خواهان یک جرعه نگاه توست.....

مرا در شهد چشمانت شناور می کنی یا نه.....

هزاران بار گفتم دوستت دارم عزیز دل

بگو احساس قلبم را تو باور می کنی یانه....

تمام شعرهای سبز و نارنجی برای توست

غزلهای مرا ایا تو از بر می کنی یا نه......

نوشتم نام زیبای تو را بر صفحه قلبم

توایا اسم من را ثبت دفتر می کنی یا نه......

وحرف اخر من این که شبهای سیاهم را

به مهتاب خود منور می کنی یا نه.....

تو گفتی نه تو گفتی نه

بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم

و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم

نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بوَد

بیا که نامه اعمال خود سیاه کنیم

بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی

تمام آخرت خویش را تباه کنیم

به شور و شادی و شوق و شراره تن بدهیم

و بار کوه غم از شور عشق کاه کنیم

و زنده زنده در آغوش هم کباب شویم

و خنده، ...به فرهنگ مرده خواه کنیم

گناه ، نقطه آغاز عاشقی است، بیا

که شاید از سر این نقطه عزم راه کنیم

اگربه خاطر هم عاشقانه بر خیزیم

نمی رسیم به جایی که اشتباه کنیم

برای سرخوشی لحظه هات هم که شده

بیا گناه ندارد به هم نگاه کنی

 

دیدنت آغاز یک حس بهاری در من است

 

آینه از شرح آن تصویر زیبا الکن است


 

 

 

 

در مشام من که عمری چشم بر راه توام

 

هر نسیمی قاصد بوی خوش پیراهن است


 

 

 

 

 

سبز خواهد شد دو چشم منتظر از دیدنت

حسن یوسف های گم گشته بهار آوردن است


 

 

 

 

 

عهد بستم با تو بودن را و میمانم قسم

به خداوندی که جاری توی رگهای من است


 

 

 

 

 

اشک شوق است اینکه می بارد ز چشمانم مدام

رسم مهماندار بودن آب و جارو کردن است


 

 

 

 

 

باز می آیی و غم ها را به پایان می بری

زود می آیی یقین دارم دل من روشن است

 

http://picxpic-space.persiangig.com/image/4-random/2.jpg

                                                                        شنيدم که چون قوي زيبا بميرد                

                                                    فريبنده زاد و فريبا بميرد

               شب مرگ تنها نشيند به موجي

                                             رود گوشه اي دور و تنها بميرد

               در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب

                                                که خود در ميان غزلها بميرد

               گروهي بر آنند کاين مرغ شيدا  

                                                   کجا عاشقي کرد آنجا بميرد

               شب مرگ از بيم آنجا شتابد   

                                              که از مرگ غافل شود تا بميرد

               من اين نکته گيرم که باور نکردم

                                               نديدم که قويي به صحرا بميرد

              چو روزي ز آغوش دريا برآمد  

                                               شبي هم در آغوش دريا بميرد

              تو درياي من بودي آغوش وا کن

                                           که مي خواهد اين قوي زيبا بميرد

http://avaiebaran.persiangig.com/491jlp4.jpg



شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه . اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی !



تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد!



تنهایی ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا امیدی ، شکنجه رو حی ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛



هق هق شبونه ؛ افسردگی ، پشیمونی، بی خبری و دلواپسی و .... !



برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد



و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کرد



تا معانی شون رو فهمید و درست درک شون کرد !!!



متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم



از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم

 

بوسه یعنی وصل شیرین دو لب
بوسه یعنی خلسه در اعماق شب
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی آتش و گرمای تب

 

بوسه یعنی لذت از دلدادگی
لذت از شب , لذت از دیوانگی
بوسه یعنی حس طعم خوب عشق
طعم شیرینی به رنگ سادگی

 

بوسه آغازی برای ما شدن
لحظه ای با دلبری تنها شدن
بوسه سرفصل کتاب عاشقی
بوسه رمز وارد دلها شدن

 

بوسه آتش می زند بر جسم و جان
بوسه یعنی عشق من , با من بمان
شرم در دلدادگی بی معنی است
بوسه بر می دارد این شرم از میان

 

طعم شیرین عسل از بوسه است

 

پاسخ هر بوسه ای یک بوسه است
بهترین هدیه پس از یک انتظار
بشنوید از من فقط یک بوسه است

 

بوسه را تکرار می باید نمود
بوسه یعنی عشق و آواز و سرود
بوسه یعنی وصل جانها از دولب
بوسه یعنی پر زدن , یعنی صعود

می دونی نگاه سردم روی کوه ها خونه کرده                صدای تو ام قشنگه توی قلبم لونه کرده

از اینجا خسته شدم من ولی خوب پایان نداره                 می دونی بردنت از یاد واسه من امکان نداره

اون روزه آخری بودش کا نگام نگاتو می خواست          من می گفتم دست سردم گرمیه دستاتو میخواست

ای قشنگ نازنینم بهترین گله زمینم                             من همینم من همینم تنهاترین مرد زمینم

می گن که بردنم از یاد واسه تو آرزو بوده                    وقتی که حرف میزدیم ما تو بهم گفتی دروغه

تو میگی به پام میمونی منتظر به رام میمونی                 باشه خوب گلم قبوله منتظر باش تا یه روزی

که پیشه تو برمیگردم با همین نگاه سردم                     که بگم دوست دارم من نازنینم پره دردم

خوب دیگه کاری نداری بمونم میشم فراری                   با همین حرفام از اینجا میپرم مثل قناری


ای شقایق ای شکوفه ی گلزار عاشقی              صبرت رهی گشوده به اسرار  عاشقی


از خطبه ی  بلیغ  تو  عالم   شنیده اند              شور حماسه ی   تو و  تکرار  عاشقی


صدها دل است  بسته به  بند کلام  تو               فاتح ترین، به عرسه ی پیکار  عاشقی


پنداشتم که  اول  آسودگی ست  عشق               پنداز من  به  باد  شد  از کار  عاشقی


 وقتی  به بند دیدمت ای عاشق غریب               چون  لاله های  تشنه و تبدار  عاشقی


فردا به دامنت  برسد کاش  لحظه ای               دستی  چنین  تهی  و خریدار   عاشقی


 

در سراشیبی تقدیر

   نام مرا

      با نام تو تشنه کرده اند

          و رفتنت را

             بر دلم داغ نهاده اند

                دریغ

                   از دریایی که در چشمهایت نشسته است

                       بی آنکه بخواهد

                           آیینه ها را آبی ببیند

                              یادگار ردپای انتظارت آمدنت را دریاب

                                  که تکرار آبی ترین زلال ها

                                      در پیوسته ترین اشتیاق های رسیده ی ابدیت

                                           تو را تداعی می کند

                                               برو به فکر من نباش

                                                   برو به پای من نسوز

                                                       برو به فکر من نباش

                                                           من یه جوری سر میکنم

                                                               زندگی رو با سختیاش........ا

                                                                   با که درددل کنم؟

                                                                       با کسی که پرنده بود برام؟

                                                                          با کسی که اشیانه بود

                                                                             دلم به چه خوش بود

                                                                                 کاشکی  پرنده پر نداشت

                                                                                     از پریدن خبر نداشت

                                                                                         درخت باغ آرزوش

                                      دغدغه تبر نداشت                             

 

من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض مادر بزرگ آموختم

 

من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم

 

من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم

 

من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم

 

من صداقت را از یک رنگی ابر های سفید آموختم

 

من وفا را از کبوتران بر شاخه های خشکیده آموختم

 

من گذشت زمان را از چشم های منتظر آموختم

 

من عطش را از چکاوک های خانه همسایه آموختم

 

من ایمین را از کودکان معصوم آموختم

 

و من آموختم هر چه را که می خواهم فقط از معبود یکتا بخواهم

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته    

از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته 

یک سینه غرق مستی دارد هوای باران

از این خراب رسوا امشب دلم گرفته

امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته بر دیدگان تشنه

باید شود هویدا امشب دلم گرفته

ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو

پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته

گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است

 

فردا به چشم اما امشب دلم گرفته

باز هم با نام تو افسا نه اى گلريز شد

باز هم در سينه ام عشق تو شور انگيز شد

باز هم همراه بوى ميخك و محبو به ها

خاطراتم پر كشد با ياد تو در كوچه ها

باز هم وقتى نگاهت گيرد از من فاصله

ديده ام مى بارد اما نم نم و بى‌حوصله

باز قلب پنجره بر روى‌من وا مى شود

باز هم پروانه اى در باغ پيدا مى شود

باز هم لاى‌كتابم مى‌نهم يك شاخه ياس

مى‌كنم بهر پيامى قاصدك را التماس

باز هم در هر شفق دلتنگ و دلگير مى‌شوم

باز هم با ياد تو سر شار رويا مى‌شوم

كوك كن ساعتِ خویش !   

             اعتباری به خروسِ سحری ، نیست دگر

                          دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است

 كوك كن ساعتِ خویش !

             كه مـؤذّن ، شبِ پیـش

                          دسته گل داده به آب

                                 . . . و در آغوش سحر رفته به خواب

 كوك كن ساعتِ خویش !

             شاطری نیست در این شهرِ بزرگ

                                       كه سحر برخیزد

                                    شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین

                                                        دیر برمی خیزند

 كوك كن ساعتِ خویش !

                      كه سحر گاه كسی

                         بقچه در زیر بغل ، راهیِ حمّامی نیست

                             كه تو از لِخ لِخِ دمپایی و تك سرفه ی او برخیزی

 كوك كن ساعتِ خویش !

             رفتگر مُرده و این كوچه دگر

                          خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است

 كوك كن ساعتِ خویش !

             ماكیان ها همه مستِ خوابند

                          شهر هم . . .

                                 خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند

 كوك كن ساعتِ خویش !

             كه در این شهر ، دگر مستی نیست

                  كه تو وقتِ سحر ، آنگاه كه از میكده برمی گردد

                            از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی

 كوك كن ساعتِ خویش !

             اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر ،

                              و در این شهر سحرخیزی نیست                              

انگاه که نگاهت را به سوی چشمهایم

با معجزه عشق چرخاندی من صید عشق تو گشتم

و در دام عاشقی به جای دست و پا زدن

 آرام به صدای قلبم گوش دادم

مهربانم ! نگاهت پلکهای مرا از حرکت باز استاد

و ضربان قلبم از یکنواخت زدن نجات داد

و تو در وجود من جایگاه عظیمی

همچون شاهزاده بر تخت فرمانروایی پیدا کردی

و بر بلندای خانه قلبم نشستی

و من همچون سربازی سر بر سجده

عشق تو بودم و حال از تو فرمان میگیرم

ای مهربانم ! آغوش گرمت

سردی تن رنجورم را خنثی می کند

و هنگامی که با عشق بر گیسوانم دست می کشی

و با برق نگاهت دلم را نوازش می کنی

من عطش عشق تو را در درونم

دو چندان می بینم و شوق دیدارت مرا

امید زنده بودن می دهد

و من اسوده که در این دنیای بزرگ

قلبی به یاد من در جسمی پر عاطفه می تپد

ای تکیه گاه ارامش بخش !

دوست دارم سر بر پنجره قلبت کوبم

و تو با مهربانی در به رویم باز کنی

و عشق مرا پذیرا باشی دوست دارم دست در استانت

و سر به شانه ات نهم تا لذت عاشقی را حس کنم

بهترینم ! من هر کجا که باشم فقط گرمی آغوش تو را خواهانم

ميون شهر قصمون صدای آشنایی نیست                تو جاده های عاطفه نشون رد پایی نیست

 ستاره ی ترانه رو کسی دیگه تو شب ندید            یکی رو دفتر چه ی عشثق با رنگ تیره خط کشید

قلبای آدمای شهر خونه های سنگی شدن               تموم کوچه هامونم مسیر دلتنگی شدن

ترنم پرنده ها تو بغض باد شب شکست                  لشکر لحظه های شاد نیومده عقب نشست

تو این هیاهوی مهیب کسی به فکر دل نبود            کسی به یاد غربت این همه سوت دل نبود

حالا تو این شهر بزرگ مثل یه سایه بی کسم         میخوام بیام ببینمت باید به خونت برسم

که خیلی سخته به خدا غریبه بودن تو وطن

با اينکه تنها موندی و هيچکسی و نداری


عزيز من غصه نخور وقتی خدا رو داری


عزيز من گريه نکن فدای قلب تنگت


حيفه که بارونی باشه اون چشمای قشنگت


خسته نشو؛خسته نشو از اين روزای خسته


من که اين و خوب می دونم چقدر دلت شکسته


بزار تا دنیا بدونه این تویی که نباختی


با او همه در به دری روز و شبا رو ساختی


بزار تا دنیا بدونه هنوز دلت جوونه


عزیز م من خسته نشو از دست این زمونه


يه روزي از همين روزا غصه و غم می ميره


اين روزگار بی وفا به دست تو اسيره

يه روزی هم صدا ميشی با نغمه های تازه

 

ترانه هات عوض ميشه..اگه بدی اجازه


خسته نشو؛خسته نشو از اين روزای خسته


 در به دری تموم ميشه..پس ديگه گريه بسته

 

بیچاره من که بعد تو  آواره میشم

باورم نمیشه که رفتی از پیشم

رو زمین گذاشتنم اما به سختی

اومدم به دیدنت اما تو رفتی

چاره ی درد منمرگم رسیده

اینجا حتی قبله هم صبرم نمیده

اومدم نزار عشقتو ببازی

اما این رسمش نبود مهمون نوازی

آره این رسمش نبود مهمون نوازی

میمیرم اگه از تو نشونه ایی نمونه عزیزم

میسوزم تو نیای من چشامو به در میدوزم

میمیرم نگو رفتنه من واست فرقی نداره

من میرم اما گریه نکن دیگه فایده ایی نداره

میرم میرم بدونه تو

میرم میرم میرم به خاطره ها

میرم میرم خدا حافظ

بیچاره ام خسته ام چشم به انتظارم تو این پس کوچه ها تنها نزارم

نیستی از تاریکیه شب ها میترسم

بی وفا دارم تو سرما میلرزم

میترسم از غصه هام دوم نیارم

آخه هیچ نشونه ایی از تو ندارم

آروم آروم دارم از غصه میمیرم

تو بگو نشونتو از کی بگیرم

میمیرم اگه از تو نشونه ایی نمونه عزیزم

...................................................................

تمومه زندگیم اینه منو بغض و در و دیوار

چی مونده از سره خسته ام که میخواد بشکنه این بار

میرم خداحافظ

قسم خوردم كه پا به پای تو مسیر جاده عشق را بپویم

اما جاده عشق همراهی نمی كند

قسم خوردم كه همراه تو آرامش دریای عشق را حس كنم

اما دریای عشق سرابی بیش نبود

قسم خوردم تا لحظه مرگ ، عشقی جز تو در قلبم نباشد

اما حس می كنم تو عشقم را فراموش كرده ای

قسم خوردم تنها امید قلب بیقرارم ، نگاه چشمهای مهربانت باشد

اما تو نگاه زیبایت را از من دیوانه پنهان می كنی

قسم خوردم تا آخرین نفس دوستت بدارم و عاشقت باشم

اما می دانم كه تو دیگر دوستم نداری

قسم خوردم جز عشق تو ، هیچ عشقی را به سراچه قلبم راه ندهم

اما فهمیدم كه تو معنای عشق مرا از یاد برده ای

قسم خوردم از غم عشق تو دیوانه شوم و بمیرم

اما فهمیدم كه حتی برای مردن هم خیلی دیر شده خیلی !

شاید هیچ وقت احساس مرا درك نكنی و عشق مرا نادیده بگیری

اما سوگند یك عاشق ، هرگز شكستنی نیست

پس باز هم قسم می خورم كه هرگز و هرگز سوگندهایم را نشكنم

و تا پای جان عاشق بمانم و عاشق بمیرم

تو که میدونی عشق منی دوست دارم

واسه چی پس تو میگی میخوام برم دیگه دوست ندارم

یادته اون روزا که دستت تو دسته من

حالا تو میخوای بری منو نمیخوای دلبر من

میدونی من بی کسم تو بودی همه کسم

زندیگم تو بودیو حالا من خارو خسم

چرا تو لج میکنی

ابروهاتو کج میکنی

زندگیم تموم شدش برای تو

عمر من حروم شدش به پای تو

واسه تو حاضر بودم ستاره هارو بشمورم

شهرو آتیش بزنم بیام بگم دوست دارم

 

سلام آخر

                        سلام ای غـــــــــــــــــروب غریبانه ی دل

                       سلام ای طـــــــــــلوع سحـــــــرگاه رفتن

                      سلام ای غم لحـــــــظه های جـــــــدایی

                     خـــــــداحــــــافظ ای شعر شبهـــای روشن

                                   

                  خـــــــداحـــــــافظ ای شعر شبهـــای روشن

                 خــــــداحــــــــافظ ای قصــــــه ی عــــــاشقـــــانه

               خـــــداحـــــــــافظ ای آبــــــی روشـــــــــن عشـــــق

              خــــداحــــــــافظ ای عطــــــــــر شعـــــــــر شبـــــــــانه

                                  

             خـــــــداحـــــــافظ ای همنشـــــــین همیـــــــــشـــــــــه

           خــــــــداحـــــــافظ ای داغ بــــــــــــر دل نشســــــــتــــــــه

          تــــــــــــو تنــــــــــها نمــــــــــی مـــــــانــی ای مانـــده بی من

          تــــــــو را مــــــــی سپـــــــــارم بــــــــــــــــــــه دلهـــــای خسته

                              

         تــــــــو را مــــــــی سپــــــــارم بـــــــــــــــــــه میـــــــنای مهتـــــاب

         تــــــو را مـــــــی سپــــــــارم بــــــــــــــــــــه دامـــــــــان دریــــــــــا

        اگـــــــــر شب نشیـــــــــــــــنم اگـــــــــــــر شـــــــــــــب شکسته

        تــــــــــو را مــــــــی سپـــــــــــارم بــــــــــــــــه رویــــــــــای فــــــردا

                                    

        بـــــــــه شـــــــــب مــــی سپــــــــارم تـــــــــو را تــــــــــا نســــــــوزد

        بــــــــه دل مــــــــــی سپــــــــــــــارم تـــــــــــو را تـــــــــا نمــــیـــــــرد    

         اگـــــــــــــر چشــــــــــــــــمه ی واژه از غـــــــــــــــــــم نخشـــــــــکد

         اگـــــــــــر روزگــــــــــــــار ا یــــــــــــــــن صــــــــــــــــدا را نگــــیــــــــرد

                           

         خــــــــداحــــــــــــــــــــــــافظ ای بــــــــــــــــرگ و بـــــــــار دل من

       خــــــــــداحــــــــــــــــــــــافظ ای ســــــــایــــــه ســــــــار همـیشه

       اگــــــــــــــــــر سبـــز رفتــــــــــــــــی اگر زرد مانـــــــــــــــــــــــدم

       خــــــــــــــدا حــــــــــــــــــــــافظ ای نوبهـــــــار همیـــشـــــــه

                             

زهر شیرین

ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق

که نامی خوشتر از اینت ندانم

 

                                     

  اگر مرگم به نامردی نگیرد

                                         مرا مهر تو در دل جاودانی است

وگر عمرم به ناکامی سر آید

                                      ترا دارم که:مرگم زندگانی است

           

 

I   LOVE   YOU  n.2

دلتنگتممممممممممممم

ای خدا برس به دادم                             نفسام پر شده از غم

چی بگم دلم گرفته                              از همه عالم و آدم

                               

باز هم دلتنگم... دلتنگ عشق و محبتهای خالص و پاک

دلم برات تنگ شده مهربونم... برای اون همه سادگی و مروت

یادته بهم میگفتی زندگی رو سخت نگیر... میگذره این دو روزه

غصه نخور گلکم... یادته  با هم  دویدیم تو کوچه های دوستی

حالا من کجامو تو کجایی ؟! ... چه سخته که تو نیستی در کنارم...

دلم برات تنگ شده و قلبم طاقت نداره... چشام داره میباره

یادت میاد اون قدیما... من بودمو تو بودی و یه جفت دلای بیقرار

قصه برام میگفتی از عشقای پوچ و تو خالی

از جاده های زندگی

گفتی تو جاده های زندگی باید صبور باشی گلم

گفتی باید قوی باشی... تا تو بودی در کنارم گفتم به چشم

اما حالا تو نیستی و منم دیگه نمیتونم... اخه مگه میشه بی تو؟!

مگه میشه بی تو  از جاده های سربی پاییز گذر کنم؟

...................................

دلتنگتم ای مهربون .... کاش که بیای از راه دور

کاش که بیای...

 

 

شب

 شب قطره ی مرکبی است که وهم می گسترد.
و من بغض نبودنت را به تن لحاف کوک می زنم و جای خالی تو در ابتدای گل ساقه های اشک باک می شود.
و تو بر بنا گوشم داغ هزاران نفسی را که نیست می کوبی.
و من لاله های داغدارم را می فشارم.
... که تکرار نام تو در این خلوت بی انتها ازدحام عطر آگینی است و هرچه وسیع است این وسعت محدوده ی آغوش



ای وای کجایی آخر؟
کجایی ای نجیب که در سوگ تو شعر من سیه بوش است.


زار و سوگوار،حتی در بهار

از معلم دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت: حرام است از معلم هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول محور نقطة قلب جوان میگردد از معلم تاریخ پرسیدند عشق چیست؟گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان است. از معلم زبان پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:همپای love . از معلم ادبیات پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:محبت الهیات است از معلم علوم پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:عشق تنها عنصری است که بدون اکسیژن میسوزد از معلم ریاضی پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:عشق تنها عددی است که هرگز تنها نیست!

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

من اگر روح پریشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازی دوران دارم
دل گریان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ایمان دارم
در غمستان نفسگیر، اگر
نفسم میگیرد
آرزو در دل من
متولد نشده، می میرد
یا اگر دست زمان درازای هر نفس
جان مرا میگیرد
دل گریان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ایمان دارم
من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترین انسانم
به وفای همه بی ایمانم
دل گریان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ایمان دارم

.اگر عشق در پی چیزی جز کشف اسرار عشق باشد ، به حقیقت عشق نیست

- - - - - - - - - -

٢.عاشق واقعی کسی است که معشوق خود را آزاد می گذارد تا خودش باشد. در عشق اجباری نیست. عشق یعنی امکان انتخاب به معشوق دادن . برای آنکه کسی یا چیزی را بدست آوری رهایش کن

- - - - - - - - - -

٣.عشق حقیقی هیچ گاه یکنواخت و آرام پیش نمی رود. (ویلیام شکسپیر)

- - - - - - - - - -

۴.اگر می خواخید دوستتان بدارند دوست بدارید و دوست داشتنی باشید. ) فرانگلین)

- - - - - - - - - -

۵. همه بخاطر عشق زاده شده ایم .... عشق پایه و اساس هستی و تنها پایان آنست)دیز رائیلی(

- - - - - - - - - -

۶.عشقِ مرد قسمتی از زندگی او و عشق زن همه زندگی اوست) لرد بایرون(

 

- - - - - - - - - -

7.عشق شاه کلیدی است که تمام دهلیزهای قلب را میگشاید   )ایوانز(

 

- - - - - - - - - -

8.عشق تنها مرضی است که بیمار از آن لذّت می برد!

- - - - - - - - - -

9.عشق تنها شیوه ای است که با آن می توان به اعماق وجودی انسان دیگر دست یافت.

- - - - - - - - - -

10.همیشه عاشق کسی باش که لایق عشق باشد نه تشنه ی عشق زیرا تشنه ی عشق روزی سیراب می شود.

 

سالها میگذرد از شب تلخ وداع

از همان شب که تو رفتی و به چشمان پر از حسرت من خندیدی

تو نمیدانستی

تو نمی فهمیدی

که چه رنجی دارد با دل سوخته ای سر کردن

رفتی و از دل من روشنایی ها رفت

لیک بعد از ان شب

هر شبم را شمعی روشنی می بخشید

بر غمم می افزود

جای خالی تو را میدیدم

می کشیدم آهی از سر حسرت و می خندیدم

به وفای دل تو

و به خوش باوری این دل بیچاره خود

ناگهان یاد تو می افتادم

باز می لرزیدم

گریه سر می دادم

خواب می دیدم من که تو بر میگردی

تا سر انجام شبی سرد و بلند

اشک چشمان سیاهم خشکید

آتش عشق تو خا کستر شد

یاد تو در دل من پرپر شد

اندکی بعد گذشت

اینک این من...تنها...دستهایم سرد است

قدرتم نیست دگر...تا که شعری گویم

گر چه تنها هستم

نه به دنبال توام

نه تو را می جویم

حال می فهمم من...چه عبث بود آن خواب

کاش می دانستم عشق تو می گذرد

تو چه آسان گفتی دوستت دارم را

و چه آسان رفتی...

کاش می فهمیدی وسعت حرفت را

آه...افسوس چه سود

قصه ای بود و نبود ...

 

خدایا...........

 

خدايا فقط تو را مي خواهم.....باور کرده ام که فقط تويي سنگ صبور حرف هايم
مي ترسم از اينکه بگم دوسش دارم...اون نمي دونه که با دل من چه کرده...نمي دونه که دلي رو اسير خودش کرده
هنوز در باورم نيست که دل به اون دادم و اون شده همه هستي ام
روز هاي اول آشنايي را بياد مياورم آمدنش زيبا بود ...آنقدر زيبا حرف مي زد که به راحتي دل به او باختم و او شد اولين عشقم در زندگي
بارالها گويي تو تمام زيبايي هاي عالم را در چهره و کلام او نهاده بودي
واين گونه مرا اسير او کردي و دل کندن از او شد برايم محال و داشتنش بزرگترين ارزويم در زندگي
حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهايم نگذارد....خدايا امشب به تو مي گويم چون تو تنها مونس تنهايي هايم هستي..
چگونه بگويم بدون او مي ميرم....او رفته و در باورم نيست نبودنش...
خود خوب مي دانم او مرا کودکي فرض کرد که نمي داند عشق چيست و براي عاشقي حرمتي قائل نمي باشد
مرا به بازي گرفت يا شايد....نمي دانم.....دگر هيچ نمي داني.. اعتراف مي کنم نفسم به بودن او وابسته است
بعد رفتن او دگر اين نفس را هم نمي خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟

به سلامتی درخت!

1 (167).jpg

 

نه به خاطرِ میوش، به خاطرِ سایش.

  ღ♥

به سلامتی دیوار!

نه به خاطرِ بلندیش، واسه این‌که هیچ‌وقت پشتِ آدم روخالی نمی‌کنه.

 

ღ♥

به سلامتی دریا!

نه به خاطرِ بزرگیش، واسه یک‌رنگیش.

 

ღ♥

به سلامتی سایه!

که هیچ‌وقت آدم رو تنها نمی‌ذاره.

 

ღ♥

به سلامتی پرچم ایران!

 

که سه‌رنگه، تخم‌مرغ! که دورنگه، رفیق! که یه‌رنگه.

 

ღ♥

به سلامتی همه اونایی که دوسشون داریم و نمی‌دونن، دوسمون دارن و نمی‌دونیم.

ღ♥

به سلامتی نهنگ!

که گنده‌لات دریاست.

 

 

                                                                         ღ♥

به سلامتی زنجیر!

نه به خاطر این‌که درازه، به خاطر این‌که به هم پیوستس.

 

 

                                                                            ღ♥
به سلامتی خیار!

نه به خاطر «خ»ش، فقط به خاطر «یار»ش.

ღ♥

به سلامتی شلغم!

نه به خاطر (شل)ش، به خاطر(غم)ش.

 

 

                                                                    ღ♥

به سلامتی کرم خاکی!

نه به خاطر کرم‌بودنش،به خاطر خاکی‌بودنش

 

 

                                                                   ღ♥

به سلامتی پل عابر پیاده!

که هم مردا از روش رد می‌شن هم نامردا !

 

 

                                                                     ღ♥

به سلامتی برف!

که هم روش سفیده هم توش.

 

 

                                                                    ღ♥

به سلامتی رودخونه!

که اون‌جا سنگای بزرگ هوای سنگای کوچیکو دارن.

 

 

                                                                      ღ♥

به سلامتی گاو!

که نمی‌گه من، می‌گه ما.

 

 

                                                                        ღ♥

به سلامتی دریا!

که ماهی گندیده‌هاشو دور نمی‌ریزه.

 

 

                                                                         ღ♥

 

به سلامتی سنگ بزرگ دریا!که سنگای دیگه رو می‌گیره دورش.

ღ♥

به سلامتی بیل!

که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه.

 

 

                                                                            ღ♥

به سلامتی دریا!

که قربونیاشو پس می‌آره.

 

 

                                                                  ღ♥

به سلامتی تابلوی ورود ممنوع!

که یه ‌تنه یه اتوبان رو حریفه.

 

 

                                                                         ღ♥

 

به سلامتی عقرب!

که به خواری تن نمی‌ده.


(عرض شودکه عقرب وقتی تو آتیش می‌ره و دورش همش آتیشه با نیشش خودش می‌کُشه که کسی ناله‌هاشو نشنوه)

 

 

                                                                       ღ♥

به سلامتی سرنوشت!

که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.

 

 

                                                                          ღ♥

 

به سلامتی سیم خاردار!

که پشت و رو نداره.

 

www.mytabriz.net

حقیقت دارد

تو را دوست دارم
در این بارانمی خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
می خواستم
می خواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم      
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در اینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم

تا زنده شوم

چشمان‌ات راز ِ آتش است.

و عشق‌ات پيروزي‌ي ِ آدمي‌ست
هنگامي که به جنگ ِ تقدير مي‌شتابد.

و آغوش‌ات
اندک جائي براي ِ زيستن
اندک جائي براي ِ مردن

و گريز ِ از شهر

 

 

که با هزار انگشت

 

 

به‌وقاحت

پاکي‌ي ِ آسمان را متهم مي‌کند.

کوه با نخستين سنگ‌ها آغاز مي‌شود
و انسان با نخستين درد.

در من زنداني‌ي ِ ستم‌گري بود
که به آواز ِ زنجيرش خو نمي‌کرد ــ
من با نخستين نگاه ِ تو آغاز شدم.

روز مرگم اشک را شیدا کنید

روی قلبم عشق را پیدا کنید

روز مرگم خـــــاک را باورکنید

روي قبرم لاله را پــر پــر كنيد

جامه را ازخاك و خاكستر كنيد

خانه ام را وقف نيلوفر كنيد

پيكرم را غرق در شبنم كنيد

روي قبرم لاله ها  رو خم كنيد

روز مرگم دوست را دعوت كنيد

دور قبرم را كمي خلوت كنيد

بعد مرگم خنده را از سر كنيد

رفتنم را دوستان باور كنيد

بعد مرگم

خاطره بهترین و تنها یادگاریست که می ماند

پس خاطره ها رو زنده نگه داریم

چون فراموشیش کار هیچ کس نیست

به خاطر خاطره هایت ، خاطرت در خاطرم خاطره انگیزترین خاطره هاست

اینو واسه تو نوشتم بدونی فراموش نشدی (به...)(دددددددددددددددددددددد)

اینو یادته

 

در تنهاترین لحظه ها بازهم خدا هست ""پس تنها نیستم""

دلــــم مثــــل دلـــت خــــونه ، شــقايـــق
چشــــام دريــــــاي بـــــارونــــه ، شقايق
مثــــل مــــــردن ميـــمونــــه دل بــريــــدن
ولــــــي دل بـــستـــن آســـونه ، شقايق
شقايـــــق ، درد مــن يکـي دو تـا نيست
آخـــــه درد مـــــن از بيــــگانه هــا نيست
کســـي خشکـيده خـون مـن رو دستاش
که حـتي يـک نفــس از مــن جـدا نيست
شقايق واي شقايق گل هميشه عاشق

شقايق ، ايـــنجا مــــن خيـــلي غـــريـبم
آخــــه ايــنجا کــسي عــاشـــق نمــيشه
عــــزاي عشــق غصــه اش جـنس کوهـه
دل ويـــــرون مـــن از جــنـس شـــيــشـــه
شقــــايق ، آخــــرين عــاشـــق تــو بودي
تــــو مـــردي و پــس از تــو عـــاشقي مرد
تــــو رو آخــــر ســراب و عـشق و حـسرت
تـــــه گـــلخـــونـه هاي بــي کســي بـــرد
شقايق واي شقايق گل هميشه عاشق

دويـــــديـــــم و دويــــديــــم و دويـــــديــــم
بــــه شـبـــــهاي پـــــر از قـــصه رسيــديم
گــــــره زد ســرنـــوشتـــامــونــــو تقــديــر
ولـــــــي مـــــا عــــاقـــبـت از هــم بريديم
شقـــايق ، جـــاي تــــو دشــت خــدا بـود
نـــــه تـــو گلــدون ، نــه تـوي قصـه ها بود
حـــــالا از تــــو فــقـــط ايـــن مــونده باقي
کـــــه ، ســــالار تمــــومــــه عـاشقــايــي
شقايق واي شقايق گل هميشه عاشق

عشق یعنی با جهان بیگانگی                   عشق یعنی شب نخفتن تا 

                            عشق

 


یعنی سجده ها با چشم تر

                                      عشق

 


یعنی سر به دار آویختن

                                                 عشق

 


یعنی اشک حسرت ریختن

                                                           عشق

 


یعنی در جهان رسوا شدن

                                                            عشق

 


یعنی مست و بی پروا شدن

                                                       عشق

 


یعنی سوختن یا ساختن

                                                 عشق

 


یعنی زندگی را باختن

                                        عشق

 


یعنی انتظار و انتظار

                                 عشق

 


یعنی هرچه بینی عکس یار

                        عشق

 


یعنی دیده بر در دوختن

              عشق

 

 

    عشق یعنی لحظه های التهاب

 


یعنی در فراقش سوختن

    عشق

 


یعنی لحظه های ناب ناب

             عشق

 


یعنی سوز نی ، آه شبان

                        عشق

 

 



                                 عشق


یعنی شاعری دل سوخته

                                           عشق


یعنی آتشی افروخته

                                                    عشق


یعنی با گلی گفتن سخن

                                                              عشق


یعنی خون لاله بر چمن

                                                                      عشق


یعنی شعله بر خرمن زدن

                                                                       عشق


یعنی رسم دل بر هم زدن

                                                             عشق


یعنی یک تیمّم، یک نماز

                                                    عشق


                                           عشق یعنی با پرستو پر زدن


یعنی عالمی راز و نیاز

                                  عشق


یعنی آب بر آذر زدن

                          عشق


یعنی چو*احسان پا به راه

                عشق


یعنی همچو یوسف قعر چاه

        عشق


یعنی بیستون کندن به دست

   عشق


یعنی زاهد اما بُـت پرست

   عشق


یعنی همچو من شیدا شدن

       عشق


یعنی قطره و دریا شدن

                                     عشق


یعنی یک شقایق غرق خون

 

                                                             عشق


یعنی درد و محنت در درون

                                          عشق


یعنی یک تبلور یک سرود

    عشق


یعنی یک سلام و یک درود


یعنی معنی رنگین کمان

گفتی برو، گفتم به چشم این بود کلام آخرین

گفتی خدا حافظ تو، گفتم همین؟، گفتی همین
گریه نکردم پیش تو با این که پر پر می زدم
با خون دل از پیش تو رفتم و باز نیومدم
بازی عشق تو رو جانانه باختم
مثل بازنده خوب مردانه باختم
همه ثروت من تحفه درویش
نفسم بود که به تو شاهانه باختم
لبخند آخرین من دروغ معصومانه بود
برای پنهان کردن داغ دل ویرانه بود
من مات مات از بازی شطرنج عشق می آمدم
شاه مهره دل رفته بود، من لاف بردن می زدم
قلعه دل، اسب غرور، لشکر تار و مار عشق
دادم به ناز رخ تو، این همه یادگار عشق
گفتم ببر هر چی که هست، رقیب درد چیره دست
گفتی تو مغروری هنوز، با فتح این همه شکست
بازی عشق تو رو جانانه باختم
مثل بازنده خوب مردانه باختم
همه ثروت من تحفه درویش
نفسم بود که به تو شاهانه باختم
لبخند آخرین من دروغ معصومانه بود
برای پنهان کردن داغ دل ویرانه بود
من مات مات از بازی شطرنج عشق می آمدم
شاه مهره دل رفته بود، من لاف بردن می زدم

 

.... بخاطر تمام خنده هايي كه از صورتم گرفتي .... بخاطر تمام غمهايي كه بر صورتم نشاندي .... نمي بخشمت .... بخاطر دلي كه برايم شكستي .... .. بخاطر احساسی كه برايم پرپر كردي ..... نمي بخشمت .... بخاطر زخمي كه بر وجودم نشاندي ..... بخاطر نمكي كه بر زخمم گذاردي .... و مي بخشمت بخاطر عشقي كه بر قلبم حك كردي
حقیقت دارد که تو می‌توانی با دست‌های من
     سه تار قلم مو را بنوازی و نُت‌های رنگ پریده را  فیروزه‌ای کنی
    ( باید بسیار زیسته باشی که این همه از آسمان آکنده‌ای)

    حقیقت دارد که من می توانم با شعر های تو
    با باران مشاعره کنم .. و بند نیایم
    ( باید بسیار گریسته باشم که این همه در واژه های تو غوطه‌ورم‌)

   تا من بنفشه ها را  میان شب های زمستان قسمت کنم ،
   تو یک خوشه انگور به صدایت  تعارف کن
   خطی از شعرهایت را که بخوانی ،سال ، تحویل می شود
   (حقیقت دارد که در حضور تو بودن .. همیشه از نبودن زیبا تر است
 دوست دارم....

del ava_7.jpg

میشه تو  چشمای تو گم شدو مرد..میشه دریارو به بغض توسپرد

 

               ...برای عاشقی عشقمو دادم.

 

...خیال کردم فقط عشقه که میمونه.

 

           ...ولی جای تمومه اون همه عشق.

 

...واسم موندش فقط.بغض شبونه.

 

                 ...برای عاشقی ما کم نزاشتیم.

 

...خدا هم خودش اینو خوب میدونه .

 

                  ...با این که دلم رو همه شکستن .

 

...میخونم بازم هنوزم عاشقونه.

 

                          ...میخونم با خودم دیگه بریدم.

 

...دیگه به اخر جاده رسیدم.

 

 

 del ava_8.jpg

تعداد صفحات : 7

درباره ما
Profile Pic
می خواستم زندگی کنم راهم را بستند
ستایش کردم گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم گفتند بهانه است
خندیدم گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم
من محتاج نگاهی که بر من بلغزد نیستم
من خودم هستم و یک حس بهاری به خدا
که به صد عشق زمینی می ارزد.




خدایا
یک چیزی میگم ولی ازم دلگیر نشو
به خودت قصم آدم هات خیلی نامردن





بــ ـه کبــ ـریـ ـت نیـ ـازی نـیـسـ ـت!
سیـ ـ ـگـ ــار را بـــر لـبـــم مـ ـ ـی گـــذارم و
بـ ـه درد هـــایــ ـم فکـــ ـر میــ ـکــ ـنــ ـم
خــودش آتـ ـ ـش مـ ـی گیـ ـرد . . .!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 338
  • کل نظرات : 877
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 26
  • آی پی دیروز : 65
  • بازدید امروز : 45
  • باردید دیروز : 247
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 633
  • بازدید ماه : 1,726
  • بازدید سال : 12,619
  • بازدید کلی : 57,761