loading...
♂Đεζ ŠђεҚαşŦε♀

piter بازدید : 123 نظرات (5)

برو که تو لایق قلب پاکم نیستی
تو برای من یک عشق واقعی نیستی
برایم همیشگی نیستی ، ماندنی نیستی.

برو که دیگر دوستت ندارم ، راستش را

بخواهی دلم را به تنهایی هدیه داده ام.
برو که دیگر برایم عزیزترین نیستی ،
قلب من بازیچه دست تو بود ، تو برایم هیچکس نیستی.
دیگر به وجودت هیچ نیازی ندارم ،
عشق را مقدستر از آن میدانم که تو را معشوق خودم بدانم.
التماس نکن که جنس قلبم از سنگ شده ،
دلم برای آرامش و تنهایی تنگ شده.
برو که ارزش من بالاتر از تو است ، تمام غصه های

دلم از عذاب لحظه های با تو بودن است.
فراموشم کن که من رفتنی هستم

در گوشه تنها و خلوت دلم ماندنی هستم.
با من نمان که دیگر هیچ احساسی ندارم به تو ،
التماس نکن که دیگر هیچ علاقه ای ندارم به تو.
برو که تو لایق قلب پاکم نیستی

برو که تو برای من هیچکس نیستی



 

piter بازدید : 127 نظرات (1)

این شعرها دیگر برای هیچ‌کس نیست

نه! در دلم انگار جای هیچ‌کس نیست

 

 

آن‌قدر تنهایم که حتی دردهایم

دیگر شبیه دردهای هیچ‌کس نیست

 

 

حتی نفس‌های مرا از من گرفتند

من مرده‌ام در من هوای هیچ‌کس نیست

 

 

دنیای مرموزی‌ست ما باید بدانیم

که هیچ‌کس این‌جا برای هیچ‌کس نیست

 

 

باید خدا هم با خودش روراست باشد

وقتی که می‌داند خدای هیچ‌کس نیست

 

 

من می‌روم هرچند می‌دانم که دیگر

پشت سرم حتی دعای هیچ‌کس نیست


piter بازدید : 137 نظرات (1)

 

دلم سوخت واسه احساسی که پای تو هدر کردم

دلم سوخت که تو بودی و اما با تنهایی سر کردم

دلم سوخت واسه قلبی که عاشقونه دست تو دادم

واسه عمری که سوزوندیش ولی باز نرفتی از یادم

دلم سوخت دلم سوخت

ای دل دیگه تنها باش و بسوز

دیگه چشمو به در ندوز

آخه اون دیگه پیشت نمیاد

رفتش دیگه فکر چشاش نباش

دنبال خنده هاش نباش

اون دلش دیگه تو رو نمی خواد

توی خواب و خیالم هنو دستاتو می گیرم

می دونم که نمیای ولی من برات می میرم

همه احساس و قلبم تو دستای تو گیره

می خوام رها شم از تو عشقت از دلم نمیره

عشقت از دلم نمیره

دلم سوخت واسه قلبی که عاشقونه دست تو دادم

واسه عمری که سوزوندیش ولی باز نرفتی از یادم

دلم سوخت دلم سوخت

ای دل دیگه تنها باش و بسوز

دیگه چشمو به در ندوز

آخه اون دیگه پیشت نمیاد

رفتش دیگه فکر چشاش نباش

دنبال خنده هاش نباش

اون دلش دیگه تو رو نمی خواد

ای دل دیدی تنهات گذاشت و رفت

توی غمهات گذاشت و رفت

آره دوست نداشت و رفت

رفتش اما عکساش کنارمه

فقط تنهایی یارمه

ببین توی صدام غمه



piter بازدید : 163 نظرات (1)

دلم هوای گریه دارد

و دستانم بی رمق تر از همیشه برای نوشتن التماس قلم را دارند

چشمانم به تاری این دنیا عادت کرده ..

چاره ای نیست باید صبر کرد

هر چند این لحظه ها نایی برای حرکت ندارند اما

 باز هم من دیوانه،به دنبال توام

این وجود غایب توست که مرا بی قرار دیدنت کرده است

و مطمئن باش که روزی نخواهد رسید که من دست از این جست و جو بردارم

ایستگاه دلتنگی،

آری همیشه اینجاست که تو را حس می کنم...

هر وقت که میگویم می خواهم ببینمت طوری سرم را گرم می کنی

اما دیگر دستت برایم رو شده

اینبار تا نیایی که ببینمت دست از گریه نمی کشم آنقدر زجه می زنم تا دلت به حالم بسوزد

آن وقت برای آرامش خودت هم که شده می آیی به دیدنم.............

 

 

 

خدایا هیچ کس رو تنها نذار

piter بازدید : 178 نظرات (3)

از کوچه های حادثه به آرامی می گذرم ، با دستهایم چشمانم را محو می کنم تا ببینم آن کوچه بن بست تنهایی عشق را...

دلم عجیب هوای دیدنت را کرده است ، دستانم را کمی کنار می زنم و از لا‌ به لا‌ی انگشتان لرزانم نیم نگاهی به گذشته ناتمامم می اندازم ، چیز زیادی نیست و از من نیز چیزی نمانده است جز آیینه زلا‌لی که از آن گله دارم که چرا حقیقت زندگی را از من پنهان کرد... !؟ و تو ای سنگ صبور لحظه لحظه های عمر کوتاه من ، چقدر

بی کس و تنها ماندی ! جواب صفحه های سفیدت را چه دهم که من نیز بی وفایی را از زمانه آموختم.

می دانم دلت آنقدر بزرگ و دریایی است که مرهم زخم های بی کس ام باقی بمانی و یک امشب دیگر را با من تا سحرگاهان همنوا شوی.

به سراغت نیامدم چون روح باران زده شیدای روزهای آشنایی گرفتار تگرگی بی پایان شد و اینگونه سیلا‌ب عشق در مسیر طغیان آمال و آرزوهایم تبدیل به سرابی شد.

نبودی تا ببینی که چگونه غزل در تاب یاسمن تب کرد و تا صبح نالید ، نبودی تا ببینی که آسمان چه بی قرار و معصومانه اشک می ریخت و تن سرد مرا نوازش می کرد ، نبودی تا ببینی که چگونه چشمانم در انتظارت ماند و نیامدی...

تو خود گفتی که دنیا فدای تو و چشمانت ، تو خود گفتی آبیِِِ آرامشِ دریا فدای نگاهت ، تو خود گفتی سرخی آتشین شقایق ها فدای قلب کوچکت...

حالا‌ از آن حرفهای رنگین اثری نیست و تمام آبی ها و قرمزها برایم رنگ باخته اند ، از تو نیز به خاطر دو رنگ بودنت شکوه ای ندارم ، چون دیگر دنیا برای من بی رنگ است!

و اما باز هم تو ای حریم پاک و بی آ لا‌یشم! می خواهم ترکت کنم و هیچ گاه به سوی صفحه های قلم خورده ای که خود بر رویت حک کردم ، باز نگردم . شاید اینگونه مجبور نباشی دستهای سفیدت را به زیر چکه های دلتنگی ام بگیری و له شوی و گیسوانم را بر تن لطیفت احساس کنی.

لحظه ، لحظه ای است جادوئی... ! در کنج خلوت این اتاق دستهای دختری ، آرام صندوقچه ای را مهر می کند و زمزمه ای در زیر لب دارد . نوایش ضعیف نیست اما هیچ کس نمی تواند بفهمد او چه می گفت و دیگر نمی گوید

...


piter بازدید : 205 نظرات (4)

 

شب آرامی بود

 می روم در ایوان، تابپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین

با خودم می گفتم :

زندگی،  راز بزرگی است که در ما جارست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

هیچ!!!

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را ،  خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است ، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی

ظرف امروز ، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با ، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک ،

به جا می ماند

piter بازدید : 315 نظرات (2)

عاشقم عزیزم تو نگو بسه

دل بی تو میمیره بی تو میشه خسته

بس که عشق تورو تو دلم بردم

دیگه کسی تو دلم جا نمیگیره

یاد تو میاد تو سر من

میگم عاشق باشم تا بمیرم

من فقط با تو آروم میگیرم

من فقط با تو آروم میگیرم

روزگارم بی تو پر درده

غم تو کنج قلبم لونه کرده

عزیزم ببین دوریت با من چه کرده

نازنینم میخوام پات بمونم

درد و غم و غصه هات به جوونم

عاشقت میمونم تا ابد من

تا همه دنیا اینو بدونن

داشتن تو تنها آرزومه

دوریه تو منو میسوزونه

فاصله رو کم کن تا عزیزم

عشقمون باز از نو جوون بگیره

من کسی رو دوس دارم که بخاطر من یک کوچولو خطر کنه

از من ناراحت نشو شقایقم من اخلاقمه امیدوارم منو ببخشی

خیلی دوست دارم

میرم عزیزم ولی بدون خیلی دوست دارم

همه عمرمی


 

piter بازدید : 186 نظرات (1)

 

نمونده حرف دلی که نگفته باشم

نبوده شبی که بی یادت خفته باشم

 

حالامی فهمم که هیچ چیز حریف فاصله ها نیست

وکنون برایم هیچ چیز زجرآورتر از خاطره هانیست

 

چقدر ناتوان و بیچاره ام دراین هم همه ی بی کسی

من که می دونم تو نمی خوای هرگز به من برسی

 

همه لحظه ها تکراریه اینجا واسه همیشه

می دونم قراره این دوری هیچ وقت تموم نشه

 

بی خبر از شباشم ، بی خبر از خلوتش

بی خبر از دلخوشیش ، بی خبر از حسرتش

 

یه وقتی جای من بود اون سنگ توی سینه اش

یه روزی مال  من بود قرارهای آدینه اش

 

حالا ولی دیگه نیست اسم من تو یاد اون

دلم می خواد بمیرم حالا که بی من شاد اون

 

یه جا باید تموم شه جوهر عاشقی هام

دیگه باید بمیرن امید  رازقی هام

 

مثل تموم قصه ها قصه ی منم به سر رسید

کلاغ دل خسته ی من بازم به خونه اش نرسید

 

       

 

piter بازدید : 201 نظرات (2)

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها

 

piter بازدید : 215 نظرات (9)

سلام عشقه من

حالت چطوره دخی ؟

خوبی نفس من ؟

چه خبرا؟

ببخشید بدون خداحافظی رفتم

آخه کمرم بدجور اوت کرده بود

باید فوری میرفتم

خواستم بهت بگم دیگه بر نمیگردم ایران میخوام برم ترکیه

با یکی از بچه هام تنها نیستم

خواستم بگم دوره نت و نت بازی رو خط کشیدم

رزبلاگ هم دادم به دوستم

تو ترکیه کار سراغ داریم

با اجازت میریم اونجا واسه همیشه

بخدا همیشه و همه وقت بیادت بودم و دوست داشتم

کاشکی میشد...............ولش حالا که قسمت نبود

ولی بدون تو سرنوشت منو تو عوض کردی

میتونستی منو و خودتو خوش بخت کنی که......................فدا سرت ما هم میریم تو اون قربت


دوست داشتمو دارم

 

piter بازدید : 204 نظرات (10)


یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم ...

 

امروز هم گذشت با مرور خاطرات دیروز ...

 

با غم نبودنت وسکوتی سنگین

 

و من شتابان در پی زمان بی هدف

 

فقط می روم ... فقط می دوم ...

 

یاس ها هم مثل من خسته اند از خزان وسرما !

 

گرمی مهر تو را می خواهند

 

غنچه های باغ هم دیگر بهانه می گیرند !

 

میان کوچه های تاریک و غربت تنهایی ...

 

صدای قدم هایت را می شنوم

 

اما تو نیستی ...

 

فقط صدای مبهم

 

قول داده بودی که تنهایم نگذاری

 

همیشه با من باشی حتی اگر نبودی ...

 

یادت هست ؟؟؟

 

و رفتی وخورشید را هم بردی

 

و من در این کوچه های تنگ و باریک

 

سر گردانم ومنتظر ...

 

منتظر...

 

برگی از دفتر زندگی ام را ورق می زنم

 

و امروز به پایان دفتر زندگی ام نزدیک تر هستم ... !!!

 

 گاه می اندیشم

 

کاش همنشین لحظه های بی قراریم

 

کسی جز تو نبود...!!!!


piter بازدید : 192 نظرات (1)



منوببخش اگه بچگی کردم 

بذاردستاتو تودستای سردم    منوببخش میدونم اشتباه کردم





منو ببخش اگه ازتوبریدم
 
اگه شکستیو هیچی ندیدم    منوببخش اگه بازم خطا کردم





منوببخش اگه دیوونه بودم

توکه میترسیدی اینجا نبودم   اگه تو پاکی و همش گناه کردم





منوببخش هنوز اگه میتونی

اگه مث قدیما مهربونی   منوببخش عزیزم اشتباه کردم



خداحافظ شقایقم برای همیشه



piter بازدید : 175 نظرات (4)


هيچ کس ويرانيم را حس نکرد... وسعت تنهائيم را حس نکرد... در ميان خنده هاي تلخ

من... گريه پنهانيم را حس نکرد... در هجوم لحظه هاي بي کسي... درد بي کس ماندنم را

حس نکرد... آن که با آغاز من مانوس بود... لحظه پايانيم را حس نکرد.

شعر عاشق

يک بار براي ديدن دريا قدم به ساحل گذاشتي... اما امواج دريا هزاران بار براي

بوسيدن قدمگاهت تا روي ساحل پیش آمدند. دلم برات تنگ میشه اما هزاران بار بر

قدمگاهت بوسه میزنم.

 

شب براي چيدن ستاره هاي قلبت خواهم آمد .بيدار باش من با سبدي پر از بوسه مي آيم و

آن را قبل از چيدن روي گونه هايت ميکارم تا بداني اي خوبم دوستت دارم.

شعر عاشق

اگر مي توانستم مجازاتت کنم از تو مي خواستم به اندازه اي که تو را دوست دارم مرا دوست داشته باشي.

piter بازدید : 188 نظرات (8)

چقدر آسون آدمامون به هم عادت ميکنن!


اما خيلي از اونا، به هم خيانت ميکنن

آدما جز بي وفايي، ديگه چيزي ندارن

بين راه زندگي، همديگرو جا ميزارن

يکي با هجرت اون، تو وطنش ميشه غريبه

اما اون رفته به غربت، دنيامون چقدر عجيبه

سرگذشتت اينه و، داري تو يار سفري

زود فراموش ميشي، و زود ميري تو بي خبري

آسمون چشمت ابريه، دلت بارونيه

نميتوني بباري، غم تو دلت زندونيه!

ميدونم گريه کني، سبک ميشي، آروم ميشي

اما هيچ چيزي درست نميشه و حروم ميشي

خنده هات ظاهريه، اينو خودم خوب ميدونم

دارم از کتاب چشمات، اين چيزارو ميخونم

اگه اشک بريزي اما، غرورا کجا ميرن؟

حرمتا ميشکننو، شايد به زير پا ميرن

ديگه عادت ميکني، به تنهايي، به بي کسي

جاي خالي اونارو، که نميگيره کسي

هميشه وقتي يکي، به جايي هجرت ميکنه

اون يکي به جاهاي، خالي زود عادت ميکنه

نميشه با حسرت گمشده ها زندگي کرد

نميشه هميشه تو شکستا، ديوونگي کرد

يه چيزي يادت باشه که آدما مسافرن

هرکي يه جايي مره، خلاصه که مهاجرن!
piter بازدید : 194 نظرات (0)

با پاي دل قدم زدن آن هم كنار تو


 باشد كه خستگي بشود شرمسار تو

 در دفتر هميشه ي من ثبت مي شود

 اين لحظه ها عزيزترين يادگار تو

 تا دست هيچ كس نرسد تا ابد به من

 مي خواستم كه گم بشوم در حسار تو

 احساس مي كنم كه جدايم نموده اند

 همچون شهاب سوخته اي از مدار تو

 آن كوپه ي تهي منم آري كه مانده ام

 خالي تر از هميشه و در انتظار تو

 اين سوت آخر است و غريبانه مي رود

 تنهاترين مسافر تو از ديار تو

 هر چند مثل آينه هر لحظه فاش تو

 هشدار مي دهد به خزانم بهار تو

 اما در اين زمانه عسرت مس مرا

 ترسم كه اشتباه بسنجد عيار تو
piter بازدید : 264 نظرات (0)


شدم موضوع نقاشي

که شايد ياد من باشي
شوي شاگرد نقاشي
و....
به روي بوم عمر من
زدي نقشي
ز بي نقشي
گهي بر غم کشيدي
من شدم خوشحال
که شايد تو درختي
تا فرود آيم به دستانت
ولي ديدم که خورشيدي
ز گرمايت شدم بي حال و بعد از مدتي اندک
شدم بي تاب
مرا درياب
ورق را پاره کردم دور ريختم
...........
بروي صفحه اي ديگر
شدي کوهي
شدم کاهي
که من اندر تو ناپيدا و شايد هيچ
شدم غمگين
کمي پر رنگترم کردي
شدم چوبي
تو هم کوهي
چنانچه پيش از آن بودي
شدم خوشحال
مرا برد ناگهان سيلي
شدم مجنون بي ليلي
و شايد هم شدم فرهاد
زدم فرياد
زدم فرياد و همراهش زدم تيشه
به روي بوم نقاشي
ورق را پاره کردم دور ريختم
..............
به روي صفحه اي ديگر
شدم قلبي
تو هم تيري
ميان سينه ام رفتي
مرا کردي دو تکه
ز عشقت خرد کردي
ورق را پاره کردم دور ريختم
............
.به روي صفحه آخر
شدم شبنم
که من آهسته و نم نم
چکيدم من ز برگ تو
که لايقتر ز اين جمله
برايت نيست تصويري

piter بازدید : 187 نظرات (0)


زخم از زبان تلخ تو خوردن روا نبود

تقدیر ما به تلخی این ماجرا نبود

هرگز نشد که خانه ی باران بنا کنیم

سنگ بنای عشق که هم سنگ ما نبود

بانو! نگو که طالع ما را خدا نخواست

آجیل بوسه های تو مشکل گشا نبود!

یک عمر پا به پای غمت اشک ریختم

در هیأتت همیشه غذا بود،جا نبود!

غیر از من و نگاه در آیینه هیچکس

در سوگ چشم های تو صاحب عزا نبود

از من گذشت دختر باران! ولی بدان

این رسم عشق بازی پروانه ها نبود

با آخرین قطار از این شعر دل برید

مردی که هیچ وقت برایت "خدا نبود"

درباره ما
Profile Pic
می خواستم زندگی کنم راهم را بستند
ستایش کردم گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم گفتند بهانه است
خندیدم گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم
من محتاج نگاهی که بر من بلغزد نیستم
من خودم هستم و یک حس بهاری به خدا
که به صد عشق زمینی می ارزد.




خدایا
یک چیزی میگم ولی ازم دلگیر نشو
به خودت قصم آدم هات خیلی نامردن





بــ ـه کبــ ـریـ ـت نیـ ـازی نـیـسـ ـت!
سیـ ـ ـگـ ــار را بـــر لـبـــم مـ ـ ـی گـــذارم و
بـ ـه درد هـــایــ ـم فکـــ ـر میــ ـکــ ـنــ ـم
خــودش آتـ ـ ـش مـ ـی گیـ ـرد . . .!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 338
  • کل نظرات : 877
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 65
  • بازدید امروز : 29
  • باردید دیروز : 247
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 617
  • بازدید ماه : 1,710
  • بازدید سال : 12,603
  • بازدید کلی : 57,745