انگار كه سالهاست بي تو مرده ام
مدفون زير خروارها خاك
كه نفس را به سينه ام حرام كرده است...
و تو گَه گداري به روياي مرده اي سرك ميكشي...
دستانش را مي گيري تا از دل خاك نهراسد!
و نيم نگاهي كه مرگ را تاب بياورد....
و من
هر بار ....
خيره به روياي آمدنت
زير انبوه غمها
ستاره ها را وجب ميكنم....
و تنهاييم را بعد رفتنت