یــــه خـــاطـــــره

          تنهاترین آدم روی زمین 
            بازدید : 260
          
           نظرات (14)
        

ســـلام

عیـــدم تموم شــد و ســـیزده هــم به در کردیــم و خــــیلی هم روزه خـــوبی بود واسه من .خــوش گذشــت {#99} {#64} {#95}

انـــشا الله به همـــتون خوش گذشــته باشــه و ســــال خوبــی داشـــته باشــین {#58}

بـــچه ها یـــه فـــکری دارم {#83}

هــــر کـــی که می یــاد این آپ و مـــی خـــونه یــه خاطـــره بـــا مزه از روز ســــیزده به دربگــه

لــطــفا تــنبــلی رو بزاریـــن کنــار

دوس دارم هــمتون شـــاد بـــاشین {#22}

پس یـــادتون نــره

**یــه خــاطره بــا مــزه از ســیزده به در**

ارسال نظر برای این مطلب

	این نظر توسط آرش قاسمی در تاریخ 1348/10/11 و 19:01 دقیقه ارسال شده است

			سلام دوست عزیز وبلاگ قشنگی داری خوشحال میشم با هم تبادل لینک کنیم اگه تمایل داری اول سایت من را با اسم سایت تفریحی عاشقانه تپل خان و آدرس www.topolkhan.ir لینک کن و سپس یا به ادرس www.topolkhan.ir/link بیا تا در لینکدونی لینکت کنم و یا در قسمت نظرات سایت اعلام کن تا در صفحه اول سایت لینکت کنم بی صبرانه منتظرم

	این نظر توسط amirali در تاریخ 1348/10/11 و 18:59 دقیقه ارسال شده است

			خیلی ها مترسک رو دوست ندارن چون پرنده ها رو می ترسونه ولی من دوسش دارم چون تنهایی رو درک می کنه...

	این نظر توسط amirali در تاریخ 1348/10/11 و 18:58 دقیقه ارسال شده است

			من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم کودکان را دوست دارم ولی از آئینه می ترسم سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم من می ترسم پس هستم این چنین می گذرد روز و روزگار من من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم

	این نظر توسط r@mtin در تاریخ 1348/10/11 و 11:36 دقیقه ارسال شده است

			ُسلام امیدوارم تعطیلات بت خوش گذشته باشه همش خاطر بو به یاد ماندنی تو یه فرصت مناسب

	این نظر توسط مـحـمـود...فقط واسه دل غشقم در تاریخ 1348/10/11 و 18:44 دقیقه ارسال شده است

			سلام شقایق جوووووووووون سال نو مبارکا ایشاالله امسال سا تو باشه ...چند گویی که چو هنگام بهار آید گل بیارید و بادام به بار آید این پستت منو گرفت ...آماتوربند

	این نظر توسط رسول در تاریخ 1348/10/11 و 14:13 دقیقه ارسال شده است

			سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام رفیق...خوفی؟؟؟؟؟؟ 13: همه بچه های فامیلمون جز من مزدوج شدن بعد همه بهم تیکه میپروندن درخت بجا سبزه گره بزنم تا وقتم باز بشه

	این نظر توسط zahra در تاریخ 1348/10/11 و 23:18 دقیقه ارسال شده است

			silam aji khatere k ziade yekisham in k dosam holam dad aghabaki reftam aghab yeho oftam to gel poshtam ghahvei bod jelom sormei

	این نظر توسط رضا بابازاده در تاریخ 1348/10/11 و 20:08 دقیقه ارسال شده است

			خاطره از روز سیزده این بود که منو چند تا از بروبچ فامیل مقداری(جوش کاربیت)خریدیم و اونو توی باطری خالی نوشابه خانواده میگذاشتیم و توشو تا نصف آب میریختیم و سرشو می بستیم .چون جوش کاربیت از خودش گاز تولید میکنه واسه همین وقتی توی باطری پر گاز میشد و باطری میترکید صدای بسیار شدیدی از خودش تولید میکرد.ما هم که توی جنگل بودیم و صداش خیلی بیشتر میشد.از قضا نزدیکی جنگل یک پادگان سپاه بود و چون صدا خیلی شدید بود پلیس اومد و پسرخالمو در حین انجام این کار گرفت.ما هم با هزار خواهش و التماس پسرخاله را آزاد کردیم.ولی جاتون خالی خیلی حال داد.چون صداش مثل بمب بود.

	این نظر توسط رضا بابازاده در تاریخ 1348/10/11 و 19:58 دقیقه ارسال شده است

			نعمت های آسمان همیشه برف و باران و نور نیست,گاهی خداوند دوستانی بر ما نازل می کند که از جنس آسمان به زلالی باران,به سفیدی برف و روشنایی نور.........

	این نظر توسط جواد(سلطان غم مجید خراطها) در تاریخ 1348/10/11 و 17:50 دقیقه ارسال شده است

			سلام ببخشید بخدا دیدی که من واسه این پست نظر نزاشتم و خیال کردم این آپت پست ثابته بخاطر همین نخوندمش خوب خاطره بگم.... رفتیم تو باغمون خیلی ها اومده بودن مردا زنا رو زور کردیم بیان والیبال وهرکیم خیلی توپ خراب کرد قرار شد آخر سر بندازیمش تو استخر که آخر سر هم پسر عمه بدبختمو تو اون هوای سرد انداختیمش تو آب

1 2 صفحه بعد